نام کاربری:  
رمز عبور:     



RSS Feed

کد تبلیغات ثابت حرفه ای

ارسال پاسخ  ارسال موضوع 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امیتازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
راز


**
Junior Member

وضعيت : آفلاین
Trade Count: (1)
ارسال ها:28
تاریخ ثبت نام:Oct 2014
اعتبار: 1
سپاس ها 0
سپاس شده 18 بار در 18 ارسال

ارسال: #1
راز
راز
نوشته: مسعود امامی
فیداین
روز-خارجی- صبح زود قبل از طلوع. یک جاده باریک روستایی.
ردیف درختان صنوبر در دو طرف جاده خودنمایی می کند و در دور دست پیچ جاده نمایان است. در کنار جاده گیاهان وحشی روئیده و جاده متروکه بنظر می رسد.
صدای دلنشین پرندگان صبحگاهی بگوش می رسد و از پیچ جاده اسب و ارابه ای، نمایان می شود. پیرمردی روستایی بر لبه ارابه نشسته و اسب پیری به زحمت آن را به جلو می کشد. بار ارابه شامل لباس، مقداری چرم تعدادی کیسه، ظروف مسی و کفشهای کهنه و نیم داری است که بر روی هم انبار شده و در اثر حرکت ارابه، دائماً می لرزند.
چرخهای ارابه با چندین پره شکسته و گردشی ناموزون در چرخش است و صدای گوشخراش آن، با آهنگی یکنواخت بگوش می رسد.
شروع تیتراژ........
بر اثر لرزش مداوم اثاثیه روی ارابه، یک جفت کفش چرمی نیمدار که تر و تمیز تر از بقیه کفشهاست و هر دو لنگه آن با نخی بهم بسته شده است، از روی اثاثیه به پایین می غلتد و بر لبه پشت ارابه می ماند و لحظاتی بعد با تکانهای خفیف دیگری بر زمین می افتد.
ارابه به آرامی به راهش ادامه می دهد و کفش در کنار جاده می ماند، و صدای دلخراش چرخهای ارابه، به تدریج جای خود را به صدای دلنشین پرندگان صبحگاهی می دهد. فیداوت
فیداین.
روز.خارجی. صبح زود بعد از طلوع. مزرعه کشاورزی.
نوجوانی روستایی حدوداً 12 ساله، با دو پشته بزرگ علف که بر پشتش بسته است و دسته داسی نیز از لابه لای آن دیده می شود، از مرز یک مزرعه می گذرد.
صورت آفتاب سوخته پسر، از پشت علفها اندکی نمایان است، و گیاهان هرز کنار مزرعه که قطرات شبنم صبحگاهی را هنوز به همراه دارد، زیر کفش پاره لاستیکی اش، یکی پس از دیگری له می شوند و در هر قدمی که بر می دارد، انگشتان پایش لیز خورده و به بیرون می جهد. پسر برای کنترل سنگینی بار، با هر دو دست خود، از ورای شانه اش، طنابی را که علفها به آن پیچیده شده محکم چسبیده و مصمم به پیش می آید.
روز.خارجی. صبح زود. ادامه.
کفش چرمی همچنان بر جاده مانده است و پسرک در دور دست، از یک فرعی وارد جاده می شود. زمانی که به چند قدمی کفش می رسد، به آهستگی به سمت آن می آید، و چون دستش درگیر طناب است، با نوک پا، کفش را جابجا می کند و برای اینکه بهتر ببیند، علفهای مزاحم جلوی چشمش را، با تکانی کنار می زند و با دقت بیشتری به کفش چرمی نگاه می کند و سپس به کفش مندرس خود خیره می ماند.
پسر بعد از مکث کوتاهی، پشته علف را به آرامی به زمین می گذارد و کفش را می گیرد، نخ دور آن را باز می کند و هر دو لنگه را بدقت برانداز می کند و با شوقی که به او دست داده، کفش لاستیکی خود را در می آورد و هر یک را بسویی پرتاپ می کند و با هیجانی زیاد، کفش چرمی را می پوشد، چند قدمی راه می رود و سپس با شیطنتی کودکانه شروع بدویدن می کند، ولی هر قدمی که بر می دارد، نیمی از پایش از درون کفش بیرون می زند. پسر که متوجه می شود، کفش به دردش نمی خورد، بر می گردد و کفش را در کنار پشته علف می گذارد و پس از جستجویی کوتاه، کفش لاستیکی خود را از لابه لای علفهای کنار جاده می یابد و می پوشد و هر لنگه کفش چرمی را قبل از اینکه پشته علف را بر کولش بگذارد، لابلای طنابها جای می دهد و براه می افتد.
بعد از طی مسافتی، بر اثر تکان علفها، لنگه های کفش به تدریج جابجا شده و هر یک به فاصله بسیار زیادی از هم، بر زمین می افتد. پسرک بر اثر سر و صدای علفها متوجه افتادن کفش نشده، براه خود ادامه می دهد و در دور دست وارد فرعی دیگری می شود و کفش دوباره بر زمین می ماند. فیداوت
فیداین
روز. خارجی. ظهر. همان جاده.
مردی روستایی حدوداً 35 ساله، افسار بدست، به همراه الاغی با بار پیش می آید. مرد صورتی استخوانی، ته ریشی سیاه، مو و ابروانی پر پشت قدی نسبتاً بلند، چوخاییدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بر تن و چارغیدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بر پا دارد. الاغی به فاصله چند متری از مرد، بکندی در حرکت است و مرد، هراز گاهی افسارش را محکم می کشد. ظرفهای فلزی پر از شیری که زیر نور شدید خورشید می درخشد، در دو طرف خورجین الاغ جای داده شده و بر اثر حرکت الاغ قطراتی از شیر، از کنار در پوشهای آن دائماً بیرون می زند و ...
لحظاتی بعد، مرد متوجه لنگه کفشی در کنار جاده می شود، می ایستد و کمی نگاهش می کند و با نوک چارغش آن را برانداز می کند و سپس با ضربه پا، آن را مقداری آن طرف تر پرت می کند و با دودلی و تردید از محل دور می شود.
پس از طی مسافتی طولانی، مرد به لنگه دیگر کفش در کنار جاده برخورد می کند، می ایستد و با شتاب آن را بر می دارد و با تصور لنگه دیگر آن که دقایقی پیش بی تفاوت از کنارش گذاشته بود، خوشحال می شود و پس از مکثی کوتاه با عجله افسار الاغش را برمی گرداند و بسوی لنگه دیگر کفش حرکت می کند. ولی بعد از چند قدم می ایستد و ظروف شیر را در کنار جاده و در جایی مطمئن قرار می دهد و با جستی بر پشت الاغ می پرد، ضربه ای به شکم الاغ می زند و هی کنان دور می شود.
مرد سوار لحظاتی بعد در حالی که یک لنگه کفش را در دست دارد و به دقت آن را برانداز می کند، الاغش را نگه می دارد و به پایین می پرد می نشیند لنگه کفش چرمی را بر زمین می گذارد و با شتاب بندهای یک لنگه از چارغش را باز می کند و بگوشه ای پرت می کند.
مرد قصد دارد، ببیند که کفش اندازه پایش می شود یا نه. ولی متوجه می شود که چارغش را اشتباهی باز کرده و با عصبانیت لنگه دیگر چارغش را باز می کند و کفش چرمی را بدست می گیرد، ولی هر چه تلاش می کند، پای زمختش در لنگه کفش چرمی جای نمی گیرد.
مرد عصبانی تر از پیش بلند می شود و با تمام توانش، در حالی که ناسزاغ می گوید لنگه کفش چرمی را به سمت جاده پرتاب می کند، سپس همانطور ناسزا گویان چارغش را می پوشد، ضربه ای به ماتحت الاغ می زند و بدون آنکه سوارش شود، بطرف ظروف شیرش باز می گردد. فیداوت
روز.خارجی.کنار برکه ای در همان جاده.
فیداین
از شاخه درخت تنومندی که بر لبه برکه ای پر از آب قرار دارد، یک بغچه لباس آویزان است تلالو غروب خورشید در آب برکه نمایان است. سطح آب مواج می شود و صدای شرشر آب بطور منقطع، بگوش می رسد. لحظاتی بعد پیرمرد روستایی حدوداٌ 70 ساله که مشغول در آوردن دستمالی از جیب نیمتنه چوخایش است، وارد کادر می شود و با دقت و وسواس صورتش را پاک می کند، گیوه اش را ور می کشد، بغچه را از شاخه درخت می گیرد و در حالی که آن را زیر بغلش می گذارد، براه می افتد.
پیرمرد از پیچ جاده نمایان می شود و به جلو می آید، اندکی بعد به لنگه کفش چرمی برخورد می کند، می ایستد و آنرا بر می دارد، دستش را بداخل آن می برد و بدقت زیر و رویش را برانداز می کند. سپس با لبه نیمتنه اش خاک روی آن را می گیرد و پس از نگاهی مجدد، می نشیند و بغچه زیر بغلش را به آرامی باز می کند و لنگه چرمی را وسط پارچه های داخل آن جای می دهد، و پس از اینکه چند گره محکم به آن می زند، دوباره براه خود ادامه می دهد.
بعد از طی مسافتی نسبتاٌ طولانی، پیرمرد لنگه دیگر کفش را در کنار جاده می بیند، و متعجب می شود. با شتاب به سویش می رود و آن را بر می دارد، و برای اینکه مطمئن شود که لنگه دیگر همان کفش قبلی است، بغچه اش را در دست می گیرد، تا آن را باز کند.
پیرمرد ذوق زده، با انگشتان نحیف و لرزانش، مدت زیادی را با گره بغچه اش ور می رود، و چون حوصله دقت لازم، در باز کردن گره را ندارد، با شتاب، دستش را از گوشه بغچه بداخل آن می برد و لنگه کفش را بزور بیرون می کشد.
پیرمرد خوشحال و مطمئن، هر دو لنگه را با هم مقایسه می کند، خاک این لنگه را هم با لبه نیمتنه اش می گیرد و سپس نگاهی به گیوه رنگ و رو رفته اش می اندازد و همانطور خیره می ماند. لحظه ای بعد به سمت چمنهای کنار جاده می رود، گیوه اش را در می آورد و به راحتی کفش چرمی را می پوشد.
پیرمرد چند قدمی به جلو و عقب می رود و پس از اطمینان کافی از اندازه کفش گیوه اش را محکم می تکاند و با حوصله، در مدت زمان کوتاهی گره بغچه اش را باز می کند و گیوه را لا به لای پارچه ها می گذارد و این بار گره ملایمی به بغچه اش می زند و براه می افتد.
پیرمرد در طول راه سرش را به پایین می گیرد و دم به دم به کفش جدیدش نگاه می کند. پاهای پیرمرد از پشت با ریتم خاصی در حرکت است و اندکی بعد از حرکت می ایستند، بغچه از دستش می افتد چهره اش کبود و وحشت زده می شود، دستش را روی قلبش می گذارد و بآرامی می نشیند و نقش بر زمین می شود. فیداوت
 

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
چوخا: لباس پشمی ضخیم و خشن که دامداران، چوپانان و کشاورزان می پوشند.
 


 
با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است
امضای عاطفه حیدری:


مانسلی هستیم كه بهترین حرفهای زندگیمان را نگفتیم...تایپ كردیم
11-02-2014 01:44 AM
یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط محسن قادری
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 


کسانی که از این موضوع بازدید کرده اند
3 کاربر زیر موضوع را خوانده است:
محسن قادری (11-02-2014, 02:17 AM)، عاطفه حیدری (11-02-2014, 01:44 AM)، Maryam (05-27-2017, 04:58 PM)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان


click درباره ماوب سایتهای زنجیره ای ناجی
   
 
سایت فیلم سازی و کارگردانی
این سایت اختصاصی مختص به فیلم سازی می باشد.
لطفا بعد از ثبت نام ,نام کاربری خود را به شماره 10009121139712 ارسال نمائید برای ارتباط و اطلاع رسانیهای انجمن و لطفا زمینه ی کاری خورد را نیز بگوید
شما در این سایت می توانید آثار خود را به نمایش بگذارید
وهرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع می باشد

مدیریت توسط محسن قادری

سالم ترین چت ایران ناجی © تالار گفتگوی ناجی
  • سالم ترین شبکه اجتماعی ایران
  • تالار علمی و عمومی ناجی
  • ناجي پروژه انواع تحقیق و مقاله
  • چت روم ناجی
  • آپ لود فایل ناجی آپلود سنتـــــــــــــــر
  • ناجی فیلم
  • آخرین اخبار سایت
  • یاس سیستم
  • تولبار ناجی
  • وبلاگدهی ناجی ،‌ ناجی وبلاگ