نئورئالیسم ایتالیایی - نسخه قابل چاپ +- انجمن فیلم سازی و کارگردانی|انجمن ناجی|ناجی فروم|وبلاگ سازی ناجی| (http://kargardani.ir) +-- انجمن: دانشگاه واحد 48 (/forum-9.html) +--- انجمن: ترم های دوره ی کارشناسی کارگردانی (/forum-12.html) +---- انجمن: ترم اول کارشناسی کارگردانی ... (/forum-135.html) +----- انجمن: سبک های سینمایی: مریم جلالی (/forum-18.html) +----- موضوع: نئورئالیسم ایتالیایی (/thread-99.html) |
نئورئالیسم ایتالیایی - محسن قادری - 01-27-2014 04:27 AM نئورئالیسم ایتالیایی نئورئالیسم ایتالیایی را با روایتهایی میشناسند که در میان طبقه ی فقیر و کارگر روی می دهد و افرادی که در لوکیشنها حضور دارند اغلب بازیگرهایی غیرحرفه ای هستند. فیلمهای نئورئالیست ایتالیایی بیشتر نوعی انتقاد از وضعیت اقتصادی و اخلاقی دشوار ایتالیا پس از جنگ جهانی دوم است که تغییرات روحی- روانی و شرایط زندگی روزانه را منعکس میکند: فلاکت و بیچارگی. گسترش این سبک سبک نئورئالیست طی یک دوره نقد سینمایی توسعه یافت که در مجله ی “سینما” چاپ میشد و از جملهی منتقدان میتوان چنین نام برد: میکل آنجلو آنتونیونی، لوکینو ویسکونتی، جیانی پوچینی، سزار زاواتینی، جوزپه دسانتیس، پیترو اینگرائو. منتقدان که تا حد زیادی از نوشتن درمورد مسائل سیاسی منع شده بودند (سردبیر مجله کسی نبود جز ویتوریو موسولینی پسر بنیتو موسولینی) به فیلمهای تلفونو بیانکو که در آن زمان صنعت فیلمسازی را در دست داشت حمله کردند. برخی از منتقدان به مقابله با کیفیت ضعیف فیلمهای در جریان اصلی پرداختند و احساس میکردند سینمای ایتالیا باید به نویسندگان رئالیست آغاز قرن روی بیاورد. نئورئالیستها بسیار تحت تاثیر رئالیسم شاعرانه ی فرانسه بودند. هم آنتونیونی و هم ویسکونتی به خوبی با ژان رنوار کار کرده بودند. بعلاوه بسیاری از فیلم سازان نئورئالیستی با کار بر فیلم های “کالیگرافیستی” مهارتهای خود را بهبود بخشیدند (هرچند این حرکت کوتاه مدت بسیار با نئورئالیسم متفاوت بود). عناصر نئورئالیسم را همچنین در فیلم های الساندرو بلاسیتی و فیلم های مستندگونه ی فرانسیسکو دو روبرتیس می توان یافت. دو اثر پیشرو برجسته ی نئورئالیسم “تونی” ( اثر رنیور ۱۹۳۵) و “۱۸۶۰″ (اثر بلاستی، ۱۹۳۴) هستند. ویژگیها در فیلمهای نئورئالیست معمولا بازیگران غیرحرفه ای حضور دارند (هرچند در برخی موارد بازیگران معروفی در نقشهای اصلی ظاهر شده اند و کاملا برخلاف نقش های عادی خود در مقابل جمعیتی از مردم محلی تا افرادی که برای بازی در نقش های ثانویه انتخاب شده بودند بازی میکردند). فیلم اغلب در لوکیشنهایی واقع در محلههای فقیرنشین و مناطق حومه ی شهر پر میشود. موضوع اصلی فیلم زندگی در جریان میان طبقه ی فقیر و کارگر است. بر رئالیسم همیشه تاکید میشود و اجراها معمولا از صحنه هایی ساخته میشود که مردم مشغول انجام کارهای عادی و روزمره ی خود هستند و کاملا عاری از خود آگاهیهایی است که معمولا بازی آماتورگونه هم مستلزم آن میباشد. در فیلمهای نئورئالیسم معمولا کودکان نقشهای اصلی دارند هرچند که اغلب نقش آنها مشاهده ای است تا مشارکتی (به عبارتی شاهد وقایع هستند تا اینکه کنش و واکنشی انجام دهند) نئورئالیسم به طور جهانی در سال ۱۹۴۶ با فیلم ” رم، شهر بی دفاع” اثر روبرتو روسلینی مشهور شد که در جشنواره ی فیلم کن به عنوان اولین فیلم بزرگی که در ایتالیا پس از جنگ ساخته شد جایزه ی Grand را از آن خود کرد. با وجود این که این فیلم عناصر نامربوط به اصول نئورئالیسم داشت اما آشکارا کشاکش مردم عادی ایتالیا در زندگی روزمره ی خود در رویارویی با مشکلات فوق العاده ی مربوط به اشغال رم توسط آلمان را نشان میدهد که آگاهانه تلاش میکنند درمقابل اشغال شدن شهر خود مقاومت کنند. بچهها طی این جریان نقش کلیدی دارند و کلا حضور آنها در پایان فیلم نشان دهندهی نقش آن ها در نئورئالیسم به عنوان مشاهده کنندههای امروز است که کلید آینده را در دست دارند. فیلم “دزد دوچرخه” اثر ویتوریودسیکا (۱۹۴۸) نیز شاخص این سبک است که بازیگرانی غیرحرفه ای دارد و داستان جزییات سختی های زندگی طبقه ی کارگر را پس از جنگ را شرح میدهد. در سال ۱۹۴۸ در اوج نئورئالیسم لوچینیو ویسکونتنی l Malavoglia را از رمانی نوشته ی جیوانی ورگا اقتباس کرد که در اوج جنبش حقیقت گرایی رئالیست قرن ۱۹ نوشته شده بود (که آن را تا حد زیادی اساس نئورئالیسم میدانند، به عبارتی حقیقت گرایی نو). طی این فیلم داستان در زمینه ای مدرن رخ میدهد و طرح و فضای داستان تفاوت بسیار اندکی نسبت به رمان دارد. فیلم حاصل یعنی “زمین میلرزد” تنها بازیگران غیرحرفه ای دارد و در همان روستایی (آکی ترزا) فیلمبرداری میشود که رمان هم جریان دارد. فیلم معروف امبرتو دی اثر دسیکا (۱۹۵۲) درمورد کارمند دولتی سالخورده ی بازنشسته ی فقیری است که تقلا میکند زندگی بخور و نمیری داشته باشد که آن را تلاش نئورئالیستی کلاسیک می دانند. نئورئالیسم واقعی در سال ۱۹۵۲ به پایان کار خود رسید. حزبهای لیبرال و سوسیالیست به سختی میتوانستند رسالت خود را انجام دهند. سطح درآمد به تدریج بالا رفت و اولین آثار مثبت دوره ی Ricostruzione[1] پدیدار شد. درنتیجه بیشتر ایتالیاییها علاقه مند شدند مانند فیلمهای آمریکایی آن زمان خوش بینی را چاشنی کارهای خود کنند. چهره ی فقر و ناامیدی فیلم های نئورئالیستی داشت ملتی را دلسرد میکرد که مشتاق کامیابی و تغییر بودند. آن زمان دیدگاه دولت ایتالیای پس از جنگ هم با خوش بینی فاصلهی زیادی داشت و اظهار گیولیو آندروتی که نایب نخست وزیر در کابینه ی دوکاسپری بود درمورد فیلمهای نئورئالیستی تا امروز هم مشهور باقی مانده (رختهای کثیفی که نباید شسته شوند و برای خشک شدن در فضای باز آویزان شوند.) جنبش ایتالیا از حالت نگرانی فردی درمورد نئورئالیسم تا شکست غم انگیز وضعیت انسانی را میتوان در فیلم های فدریکو فلینی مشاهده کرد. کارهای ابتدایی وی، “متقلب” و “جاده” فیلمهای مرحلهی انتقال سبک هستند. نگرانیهای اجتماعی بزرگتر در رابطه با انسانیت که مورد بحث نئورئالیست ها بود راه اکتشاف فردی را گشود. نیازهای او، بیزاری او از جامعه و شکست حزن انگیز او در ارتباط برقرار کردن به نقطهی کانونی فیلم های ایتالیایی دههی شصت تبدیل شد. “صحرای سرخ” و “آگراندیسمان” آنتونیونی هم ویژگیهای نئورئالیستی را گرفت و آنها را با رنج و جست و جوی دانش اقتصاد پس از جنگ و فضای سیاسی ادغام نمود. تاثیر دوره ی بین ۱۹۴۳ و ۱۹۵۰ در تاریخ سینمای ایتالیا تحت تسلط تاثیر نئورئالیسم قرار دارد که در واقع عصر گرایش فیلم ایتالیایی تعریف می شود نه مکتب حقیقی یا گروهی از کارگردان ها و نمایش نامه نویسان همفکر که به لحاظ نظری تحت تاثیر این سبک بودند. با این حال تاثیر این سبک نه تنها در فیلم ایتالیا بلکه در سینمای موج نو فرانسه و در نهایت فیلم های سراسر دنیا بسیار مشهود بود. موسسه ی نوسازی صنعتی که در ۱۹۳۳ توسط دولت فاشیست ایتالیا برای مبارزه با رکود جهانی تاسیس شد.[۱] نئورئالیسم سینمای ایتالیا چگونه شکل گرفت؟ - محسن قادری - 01-27-2014 04:29 AM نئورئالیسم سینمای ایتالیا چگونه شکل گرفت؟ نئورئالیسم سینمای ایتالیا از آنجا شروع شد كه یك بابایی كه فیلمساز بود، در شهر رم، یكروز حوصلهاش سر میرود؛ آنهم زیر توپ و تانك و در بحبوحه جنگ جهانی دوم؛ و دوربیناش را میاندازد... همه آن هفت سال در ایامی كه سالروز تولد ویتوریو دسیكای فقید، یكی از پایهگذاران نئورئالیسم ایتالیا است، انگیزه اصلی در ارتكاب و انجام این نوشتار، بحثی است كه حداقل 2 یا 3 سال است كه در وبلاگها و در نوشتههای منتقدان اینترنتی سراسر جهان میبینیم و حتی «راجر ایبرت» نیز از دست اینها به خدا پناه برده است. داستان این نوجوانان و به عبارتی منتقدان اینترنتی سینما این است كه اعتقاد دارند كه نئورئالیسم سینمای ایتالیا از آنجا شروع شد كه یك بابایی كه فیلمساز بود، در شهر رم، یكروز حوصلهاش سر میرود؛ آنهم زیر توپ و تانك و در بحبوحه جنگ جهانی دوم؛ و دوربیناش را میاندازد روی كولش و برای اولینبار به خودش جرأت میدهد از استودیو برود بیرون و یكی دو شاتی بگیرد. دست بر قضا این شاتها گرفته میشود و خیلی هم عالی از كار درمیآید و بقیه هم خوششان میآید و اینگونه «واقعگرایی نو» شكل میگیرد و نئورئالیسم ایتالیا چهره میگشاید. قدیمیها دیگر آردها را بیخته و الكها را آویختهاند، جدیدیها هم سر در قسمت چهارم ترمیناتور دارند. یكی باید پیشقدم شود و بگوید آهای خلقالله «این چیزهایی كه این جماعت تینایجر درباره سینما میگویند توهم بعد از خوردن یك مكدونالد گنده است.» (راجر ایبرت) این داستان نئورئالیسم سینمای ایتالیا هم دارد تمام میشود؛ از این منظر كه منتقدان نازنین وبلاگی وقت و بیوقت، در سالگرد تولد یا مرگ یكی از سران این جنبش سینمایی یا بیدلیل مثلاً در 100سالگی راهبه اكوادوری، درباره این موضوع نئورئالیسم سینما و پیشگامان ایتالیاییاش مینویسند؛ یعنی اینكه مردی دوربین روی كولش انداخته و رفته خارج شهر چند تا شات گرفته و نتیجهاش شده یك فیلم به سبك نئورئالیسم. قدیمیترها هم مثل خود نئورئالیسم ایتالیا دیگر یا پوست انداختهاند و یا اینكه اینقدر دربارهاش- و بهدرستی- نوشتهاند كه حال دوباره نوشتن ندارند. نئورئالیسم سینمای ایتالیا صدالبته اینطوری كه وبلاگگردانان جوان به كرات مینویسند خلق نشد كه اگر اینگونه بود تمام ثروتمندان تاریخ طی سالهای 1912 تا 1945 دوربین سفارشی داشتند كه بروند ییلاق و از سگ و گربهشان فیلم بگیرند و با قیمت گزاف ظاهر كنند بعد بگذارند در آبدارخانه مباركه... این واقعاً توهین است به تاریخ سینما. نئورئالیسم سینمای ایتالیا حاصل كشتهشدن میلیونها انسان بود آنهم درگذر زمان و بهویژه درطول جنگ جهانی دوم. آنهم در منطقهای كه ابتدا بیشترین فشارها را در این جنگ به دیگر كشورها وارد كرد و پس از آن خودش كلهپا شد. روشنفكران موجود در قبیله سینمایی آن روزهای ایتالیا، نئورئالیسم ایتالیا را پا گذاشتند به هزار و یك دلیل كه فقط یك دلیلش بیان آزاد و آزادیخواهی بود وگرنه چندین سبك فیلمسازی دیگر هم وجود نمیداشت مگر اكسپرسیونیسم و رسیدن به رئالیسم نوین آنهم در یك پروسه 20ساله (تازه خود همین رئالیسم نوین هم به معنای واقعی كلمه در 1925 نیامده از بین رفت). رسید به نئورئالیسم ایتالیا، نه نئورئالیسم سینمای جهان! تفاوت حتی در عبارتهاست؛ یعنی این سبك سینما در جایی خاص متولد شده و قابل تعمیم نیست. حالا هی دوستان باحال وبلاگی با جمعیتی حدود هزارنفر مینویسند فلان فیلم برگرفته از نئورئالیسم سینما است. تازه قیاسشان هم مثلاً درباره فیلم ارباب حلقهها است. ارباب حلقهها و نئورئالیسم سینما؟! البته میشد اول به دلیل این فكرها و تراوشات وبلاگی سرمان را به دیوار بكوبیم اما این كار اگرچه شدنی است اما ناكاریاش برای خودمان میماند. راه دیگر نوشتن دوباره است. اگرچه 10بار هركس به فراخور سن و سال درباره نئورئالیسم ایتالیا نوشته. ذكر 5- 4 تا فیلم هم بد نیست اما اینكه اصلا چطور شد كه این سبك سینمایی پدید آمد، پرداخت به جنبههای جامعهشناختی و معناشناختیاش بسیار راهگشاست. داستان اینجاست كه بسیاری فكر میكنند اصلا این نئورئالیسم یك جریان همواره ملی بوده؛ در حالی كه اصلا اینگونه نیست. نئورئالیسم (واقعگرایی نو) وقتی در ایتالیا پس از 20 سال ریشه داشتن سر از خاك بیرون آورد، خیلیها میخواستند این نهال نورسته را از بیخ بكنند. بسیاری از وطنپرستان ایتالیایی افراطی نظر داشتند كه این موج نوی جدید، تصویر بدی از ایتالیا به جهان بیرون ارائه میدهد و مكانهای خراب و كثیف كه از ایتالیا نشان داده میشود جهانیان را بدبین میكند- مثل روزگار اواخر دهه60 و اوایل 70 كه هر فیلمی به هر ضرب و زوری بود 4 تا كاسه و كوزه و بچه تراخمی نشان میداد تا بتواند از جشنواره آنور آب حتی اگر شده یك دایناسور پلاستیكی به دست آورد- آن روشنفكران به تنها چیزی كه فكر نمیكردند قصههای این نوع سینما بود و تصویر آن. نئورئالیسم ایتالیا بر پایه شعر بنا شد و تاثیر پذیرفته حتی از رئالیسم دراماتیك فرانسوی و پیش از آن از رئالیسم نوین. همه اینها بیست و چند سالی طول كشید تا پس از جنگ، نئورئالیسم ایتالیا چهره به جهان سینما بنمایاند و به هنر هفتم جلوهگری ببخشد، نه اینكه از او جلوهگری بگیرد. ویسكونتی نفر اول این داستان بود. به خاطر مكنتی كه داشت و خانواده مرفه و با نفوذش او تا 1948 آمد. اما دیگر او هم كلاهش پشم نداشت و در سال 1949 قانونی وضع شد كه در فیلمهای نئورئالیسمی ایتالیایی كه حرف اصلیشان ظهور بیعدالتی، فساد و فقر و نكبت بود، اگر سكانسی، دیالوگی، چیزی بر ضد ایتالیایی جماعت باشد، فیلم میرود توی قیف! اینگونه شد كه یك موج نوی سینمایی پس از 20سال گذران طفولیت(! )فقط 5سال توانست جوانی كند. ویسكونتی كه رفت اما «دسیكا» حتی شده با بازیگری در فیلمها حضور یافت. روبرتو روسلینی در میدان ماند و به اصالت نئورئالیسم پایدار ماند. داستان نئورئالیسم از نگاه روسلینی همان دیدگاههای ویسكونتی بود؛ تعریف سینما با ارائه قصهای عادی و مردمی و البته با نگاه خلاقانه و مثبت آن توسط دوربینهایی كه از كنج استودیوها رها شده بودند. روسلینی البته هرگز سراغ فیلمهایی با داستان «وسوسه»- آنچه كه ویسكونتی به عنوان اولین كارگردان این موج نو ساخت و فیلمش اولین ساخته از این نوع نام گرفت- نرفت. او «ویتوریو دسیكا» را محترم میدانست و حتی «دوچرخه» دسیكا را كاملترین اثر در نئورئالیسم ایتالیا میدانست. اما این سینمای تازه پدیدآمده چند سال میتوانست با وسوسههای «ویسكونتی» یا «دزد دوچرخه» دسیكا سر كند؟ فیلمهایی كه وقتی ساخته شدند هنوز جنگ جهانی دوم نشده بود كه هیچ، اصلا در آن زمان- نوامبر 1942- كسی باور نمیكرد كه آلمانها ببازند. اینگونه بود كه 3سال بعدش «روسلینی»، «رمشهر بیدفاع» را ساخت و نئورئالیسم ایتالیا در 3سالگیاش شكوفا شد. چرا؟ چون جهانیان «رم شهر بیدفاع» را دیدند و تقدیساش كردند و اینگونه نئورئالیسم ایتالیا جایگاهی جهانی پیدا كرد. و همین موج نو و جنبش سینمایی اما در 7 سالگیاش مرد. در آگوست 1949! و چرا؟ چون طبق قانون موظف به نادیده گرفتن آیتمهایی شد كه اصلا برای نشاندادن همین الفتها به وجود آمده بود. نشان دادن فقر و نكبت و بیعدالتی و فساد و فحشا در ذات نئورئالیسم ایتالیا بود. پس اینگونه نبود كه یك نفر از سر سیری یك روز صبح حوصلهاش سر برود آن هم درگیر و دار جنگ جهانی دوم و برود تپههای اطراف رم و دوربین به كول فیلمی بسازد. نه سالها طول كشید تا با داشتههای سبكبار گذشته نطفه چیزی به نام نئورئالیسم سینمای ایتالیا بسته شود؛ جنگی خانمانسوز در بگیرد و پس از 2دهه در 1942 بالاخره این جنبش سینمایی از فیلمی رونمایی كند. این طفل، 2ساله و 3 ساله شود و سرانجام 7سالگیاش را جشن بگیرد. RE: نئورئالیسم ایتالیایی - محسن قادری - 01-27-2014 04:36 AM سینمای ایتالیا و نئورئالیسم سینمای نوی ایتالیا که از آن به عنوان "نئو رئالیسم" یاد می شود را سینماگران برجسته ای همچون "ویتوریا دسیکا"، "روبرتو روسیلی" و ویسکونتی پایه گذاری کردند. دسیکا از بنیانگذاران این نوع سینماست، او که از سوی بیشتر سینمادوستان در ایران و جهان با فیلم "دزد دوچرخه" شناخته می شود، به همراه سایر بزرگان سینمای ایتالیا تاثیر شگرفی بر این هنر- صنعت در دوره زمانی خود گذاشتند که همچنان پس از سالها از رفتن آنها، بخشی از سینمای هنری جهان متاثر از سبک و نگاه آنهاست. نئورئالیسم به عقیده فرانک یوجین بیور در کتاب سرگذشت سینما، زاده یک جنبش اجتماعی ناشی از عواقب فاشیسم و جنگ جهانی بود و به سان یک روزگار تلخ و سرشار از ناامیدی که به دنبال اخراج قوای موسولینی در ایتالیا پدید آمده بود، با موج انساندوستی در سینمای ایتالیا همزمان شد. در واقع از سال 1943، پروفسور امبرتو باربارو استاد مرکز تجربیات سینمای رم هدفهای تازهای را برای سینمای ایتالیا پیشنهاد کرده بود. در برنامه کار پیشنهادی او آمده است: فیلمسازان ایتالیایی باید از طرحهای خیالپردازانه که در آنها از مسائل انسانی و دیدگاههای انسانی اثری نیست پرهیز کنند. باربارو فیلمهای فرانسوی دهه 30 را به عنوان نمونه آرمانی برای فیلمسازان ایتالیایی شاهد مثال میآورد. او از فیلمسازان ایتالیایی دعوت کرد که در برابر فیلمهای سنتی ایتالیایی و حماسههای توخالی سر به شورش بردارند. باربارو در عین حال از فیلمسازان خواست که از لفاظیها و شعار دادنهای سبک فاشیستی اجتناب کنند. او از سینماگران میخواست که ملت ایتالیا را به نوعی با واقعیتهای اجتماعی آشنا سازند. در دوران تسلط فاشیسم، فیلمسازان ایتالیایی که اغلب در مرکز تجربیات سینمایی آموزش دیده بودند به ساختن فیلمهای تبلیغاتی اشتغال داشتند اما هنگامی که جنگ و فاشیسم به پایان راه خود رسیدند، فیلمسازان ایتالیا نیز به ندای باربارو پاسخ دادند. دیوید بوردول و کریستین تامسون در کتاب هنر سینما آورده اند: آشکار نیست که اصطلاح نئورئالیسم از کجا ریشه گرفته اما آنچه معلوم است این است که اصطلاح یادشده برای نخستین بار در اوایل دهه 1940 در نوشتههای منتقدان ایتالیایی ظاهر شد. به عقیده آزاد جعفری منتقد سینمایی، از یک نظر نئورئالیسم بیانگر اشتیاق نسل جوان برای گسستن از قراردادهای سینمایی متعارف ایتالیا بود. در دوره موسولینی صنعت سینما رو به ساخت حماسههای عظیم تاریخی و ملودرام های احساساتی درباره طبقات بالای اجتماعی (آثاری که به فیلمهای تلفن سفید معروف شده بودند) آورد و منتقدان بسیاری احساس میکردند که این فیلمها غیر واقعی و منحط هستند. امروزه بیشتر تاریخ نویسان سینما بر این باورند که فیلمسازی نئورئالیستی یک گسست قاطع از سینمای ایتالیای دوران موسولینی نبود. مستندهای بازسازی شده همچون "کشتی سفید" 1941) اثر روسلینی، هرچند یک فیلم تبلیغاتی بود، اما زمینه استفاده مستقیم از رویدادهای معاصر را فراهم کردند. جریانهای دیگر فیلمسازی مثل کمدیهای با لهجههای محلی و ملودرامهای شعری، کارگردانها و فیلمنامه نویسها را تشویق میکردند که روی به رئالیسم بیاورند. در مجموع، فیلمسازان پس از جنگ، متأثر از نفوذهای خارجی و سنتهای بومی با هدف افشای شرایط اجتماعی دوران، شروع به کار کردند. این حرکت به جنبش نئورئالیسم معروف شد. نئورئالیسم شیوه مشخصی در سبک فیلم به بار آورد، در سال 1945 جنگ قسمت عمده موسسه بزرگ فیلمسازی ایتالیا موسوم به چینه چیتا را ویران کرده بود، از این رو پلاتو محدود و تجهیزات صوتی کمیاب بود. در نتیجه میزانسن (محل) نئورئالیستی متکی به محلهای واقعی شد و فیلمبرداری آن خامی و زمختی فیلمهای مستند را به خود گرفت. روبرتو روسلینی از فیلمسازان موج نو و پیروی مکتب رئالیسم در آن زمان گفته بود که مقداری از نگاتیوها را از عکاسان خیابانی خریده است. از این رو "رم شهر بیدفاع" با فیلمهای دارای کیفیتهای متفاوت فیلمبرداری شد. فیلمبرداری در خیابانها و خانههای شخصی باعث گشت که فیلمبرداران ایتالیایی شیوهای پیش بگیرند که در آن نظام نورپردازی "سه نقطهای" هالیوود رعایت نمیشد. اگرچه در فیلمهای نئورئالیستی از بازیگران مشهور تئاتر و سینما استفاده میشد، اما نابازیگران نیز به خاطر سر و وضع و رفتار رئالیستی شان در این فیلمها به کار گرفته میشدند. سینمای ایتالیا دارای سنتی طولانی در دوبله بود و مهارت فیلمسازان در صداگذاری بعد از فیلمبرداری به آنها اجازه میداد که در محلهای واقعی با افراد فنی کمتری کار کنند و دوربین خود را آزادانه حرکت دهند. شاید، تلقی نئورئالیستی از فرم روایی نیز بی تاثیر نبود. نئورئالیستها در واکنش به درامهای تلفن سفید که دارای طرح و توطئه پیچیدهای بودند، روی به ساده کردن مناسبات روایی آوردند. گرایش نئورئالیزم به طرح و توطئه مقطعی و بر روایتگری نامحدود باعث شده است که بسیاری از فیلمها بر خلاف سینمایهالیوود پایان باز داشته باشد. از نئورئالیستهای مهم سینمای ایتالیا می توان به "روبرتو روسلینی"، "ویتوریو دسیکا"، "لوکینو ویسکونتی" اشاره کرد که با فیلمهایی چون "رم شهر بیدفاع" (1945) و "آلمان سال صفر " (1947) از روسلینی، "واکسی" (1946) و "دزد دوچرخه" (1948) از دسیکا و "وسوسه" (1942) و "زمین میلرزد" (1947) از ویسکونتی در این جایگاه قرار داشتند. پس از سال 1949 سانسور و فشار دولت ایتالیا، جنبش نئورئالیسم سینمایی این کشور را در تنگنا قرار داد. تولید فیلمهای پرهزینه دوباره آغاز شد و نئورئالیزم آزادی شرکتهای کوچک فیلمسازی را از دست داد. در دهه 1940 نهضت نئورئالیسم با آثار سرشار از مضامین اجتماعی گروهی فیلمساز انساندوست و متعهد به سینمای ایتالیا حیات دوباره بخشید. در دهههای بعد با بهبود وضع اقتصادی، کارگردانان دیدگاه خود را تغییر دادند و به مضامین شخصی تر و سبکهای مبتکرانه تری روی آوردند که با آنچه در نئورئالیسم مطرح میشد به کلی متفاوت بود. این اشخاص روسلینی، ویسکونتی و دو کارگردان دیگر "فدریکو فلینی" و "میکل آنجلو آنتونیونی" بودند، فلینی و آنتونیونی زمینه رشد مشابهی داشتند، آنها در آغاز دوران نئورئالیسم سناریست بودند و از دنیای روزنامهنگاری به جهان سینما راه یافتهاند. در آغاز دهه 1950 این فیلمسازان از مطرح کردن مسایل اجتماعی چشم پوشیدند و در فیلمهایشان به شخصیتپردازی به سبک شخصی خود روی آوردند. برخی فیلمهای این کارگردانان در این دوره سینمای ایتالیا را می توان "زندگی شیرین" 1920، "ولگردها" 1953، "جاده" 1954 از فلینی، "رفیقهها" 1955، "شب" 1961 و "کسوف" 1962 از آنتونیونی، "سنسو" 1954، "روکو و برادرانش" 1960 و "یوزپلنگ" 1963 از ویسکونتی و "سفر در ایتالیا" 1953، "ژنرال دولارووره" 1959 و "در رم شب است" 1960 از روسلینی اشاره کرد. نسل نو کارگردانان نئورئالیزم ایتالیا: پازولینی، برتولوچی در همان زمان که کارگردانان قدیمی ایتالیا اعتبار گذشته خود را باز مییافتند، کارگردانهای جوانتری پا به عرصه کار گذاشتند: "پیر پائولو پازولینی" (1975- 1922) و "برناردو برتولوچی" 1940 از این دست فیلمسازان هستند. پازولینی با فیلم "آکاتونه" به عنوان انساندوستی با تظاهرات نئورئالیستی معرفی شد، او با "انجیل به روایت سنت ماتیو" در سال 1964 هم روایتی ساده و سوسیال رئالیستی از زندگی حضرت مسیح (ع) ارائه داد. در این فیلم از بازیگران غیرحرفهای استفاده شده بود و سبک کار به سینما حقیقت نزدیک بود. پازولینی با فیلم "تئورما" 1968 سبک کار خود را تغییر دارد، در این فیلم او واقعیت و سمبولیسم را به طور دلخواه با هم ترکیب کرد. برتولوچی با فیلم "پیش از انقلاب" 1964 که داستانی سیاسی عاطفی را در ایتالیای بلافاصله پس از جنگ دوم بیان میکرد مشهور شد. او با فیلم آخرین تانگو در پاریس در سال 1972 نیز نوعی دگرگونی در حوزه روایی و مضمونی را عرضه کرد. برتولوچی رویهای متفاوت از هم وطنهای نئورئالیست خود را در پیش گرفت. نگاهی به فیلمهای دیگر او مثل "1900"، "آخرین امپراتور"، "رویازدگان" و "زیبای ربوده شده" گویای سبک منحصر به فرد او در کارگردانی است، به طوری که او نه در زمره کارگردانان هالیوودی قرار می گیرد و نه به سینمای واقع گرایانه نئورئالیستی شبیه است. از کارگردانان مطرح اخیر سینمای ایتالیا همچنین می توان به "جوزپه تورناتوره" اشاره کرد که با ساخت فیلم "سینما پارادیزو" یکی از آثار مطرح معاصر سینمای جهان نظر همگان را به خود جلب کرد. سرجو لئونه "سرجو لئونه" فیلمسازی متفاوت در سینمای ایتالیاست، لئونه در دوران تسلط سوسیالیسم و رئالیسم در سینمای ایتالیا سینمای مورد علاقه خود را پی میگیرد و "وسترن" میسازد. او متولد ژانویه 1929 در رم و فرزند "روبرتو روبرتی" بازیگر و کارگردان است. او در رابطه با نئو رئالیسم می گوید: به اهمیت جنبش نئورئالیسم واقف بودم زیرا با سایر سبکهای سینمایی تفاوت داشت. وجود اینگونه فیلمها لازم بود. در آنها حرف حسابی زده میشد. پس از بیست سال فاشیسم، بسیار مفید بود. ولی سینمایی نبود که من دوست داشتم. عمده فیلمهای سرجو لئونه: به خاطر یک مشت دلار 1964، به خاطر چند دلار بیشتر 1965، خوب، بد، زشت 1966، روزی روزگاری در غرب 1968 و روزی روزگاری در امریکا سال 1983 است. |