بنیادگرای ناراضی (میرا نایر) - نسخه قابل چاپ +- انجمن فیلم سازی و کارگردانی|انجمن ناجی|ناجی فروم|وبلاگ سازی ناجی| (http://kargardani.ir) +-- انجمن: بخش نقد فیلم و سریال های ایرانی و خارجی (/forum-84.html) +--- انجمن: نقد فیلمها (/forum-91.html) +---- انجمن: نقد فیلم های خارجی (/forum-88.html) +---- موضوع: بنیادگرای ناراضی (میرا نایر) (/thread-80.html) |
بنیادگرای ناراضی (میرا نایر) - محسن قادری - 01-07-2014 04:48 PM بنیادگرای ناراضی (میرا نایر)
به رغم گذشت ۱۲ سال از واقعه ۱۱ سپتامبر، هنوز بازتاب این نقطه عطف بزرگ بین المللی، نه فقط در حوزههای سیاسی، بلکه در عرصههای هنری همچون ادبیات و سینما تلألو دارد. یکی از نمونههای ادبی برگرفته از این حادثه، رمان بنیادگرای ناراضی نوشته نویسنده پاکستانی، محسن حمید است که با استقبال زیاد مواجه بوده است، به نحوی که علاوه بر برگردانش به بیش از ۳۰ زبان، موفقیتهایی را همچون دریافت جایزه بهترین داستان یازدهمین مراسم سالانه اهدای جایزه ادبی نویسندگان آسیا آمریکا و راهیابی به فهرست نهایی جایزه بوکر سال ۲۰۰۷ پشت سر گذاشته است. کتاب، ماجرای جوانی پاکستانی به نام چنگیز را حکایت میکند که به رغم پیشرفت فراوان تحصیلی و شفلی در بازارهای مالی آمریکا، بعد از وقوع حمله به برجهای دوقلو، به دلیل تشدید فضای امنیتی و پرسوءظن به مسلمانان و خاورمیانهایها، دچار تحقیرها و آزارهای مختلف میشود و همین موضوع او را به سمت رها کردن زندگی و شغلش در آمریکا و بازگشت به پاکستان سوق میدهد. در فرایند اقتباسی که از این داستان برای فیلمنامه فیلم میرا نایر طی شده است، نکته دیگری هم بدان افزوده شده است: پیرنگی از یک ماجرای جاسوسی/تریلر درباره ربودن یک استاد آمریکایی و حضور جاسوسهای سیا در اطراف چنگیز برای ردیابی احتمالی استاد ربوده شده. این ایده جدید، در واقع بستر اصلی فیلمنامه است و از لابهلای آن طی فلاشبکهایی متوالی، ماجراهایی که بر چنگیز قبل و بعد از ۱۱ سپتامبر رفته است بازخوانی میشود. روایت داستان، مبتنی بر خاطرهگوییهایی از گذشته است که چنگیز برای جاسوس آمریکایی در زمان حال تعریف میکند. در این مسیر، هفت دفعه به گذشته چنگیز نقب زده میشود. انگار هر یک از مقاطع این هفت خوان، بعدی از فرایند تکاملی شخصیت اصلی فیلم از خامی به پختگی است که به ترتیب در مراحل اشتیاق، کامیابی، تهدید، سراشیبی، خودنگری، ترک موقعیت و در نهایت بلوغی دوباره جلوهگر میشود. در فواصل بین این مراحل، شاهد موقعیت کنونی چنگیز هستیم که درگیر با اتفاقی تروریستی شده است. بدین ترتیب نایر در ترسیم توالی حال و گذشته، تعلیقهای درونی و بیرونی مرد اول قصهاش را واکاوی میکند. در عین حال این شیوه داستانگویی، راه را برای مولف اثر هموار میکند تا ضمن پرورش اپیزودیک ماجرا، از فروغلتیدن روایت به وقفههای دراماتیک جلوگیری کند. چنگیز هر چه در مسیر زندگیاش جلوتر میرود، در تراکم بیش تری از موقعیتهای قطببندیشده قرار میگیرد: سنت/تجدد (ماجرای تمایلش به بچهدار شدن و یا نوشیدن مشروبات الکلی)، پیشرفت/عدالت (روشی که در بهبود بازدهی سازمانها بر اساس تعدیل نیروهای انسانی اعمال میکند و بعدا مورد توبیخ پدرش واقع میشود)، بومیاندیشی/ آمریکاییشدگی (رویای آمریکاییاش را در برابر رویای پاکستانی به چالش میکشد)، حاشیهزیستی/جهانیمداری (با اینکه برای قربانیان ۱۱ سپتامبر دل میسوزاند، اما نمیتواند تحسینش را از فرو ریختن هیمنه و ابهت جهان مرکز توسط عوامل جهان پیرامون با توسل به تمثیل و اسطوره داود علیه جالوت پنهان کند)... و آنچه در شکلگیری این تضادها و دوگانگیها بیشتر نقش دارد، نوع برخورد دوگانهای است که دنیای غرب در قبال خود او دارد: در دوران امنیت از استعداد و هوشش بهره فراوان میبرد و در دوران بحران او را چنان تحقیر و متهم میسازد که ناخواسته گرایشهای ضدغربی و بنیادگرایانه را در او تقویت میکند. این نکتهای است که در قسمتی از فیلم، چنگیز به بابی (جاسوس سیا) میگوید: «قسمت لطیف وجودم فروپاشید و قسمت خشنش تقویت شده است». چنگیز در واقع نمودی است از یک وجود ابزاری و نه بااصالت برای جهانی که در حال ستایشش است. قرار گرفتن او در موقعیت شبیه پسر ویلیام تل، زمانی که در حال پرش یک اسکیت سوار از روی سرش عکسش را میگیرند تا در یک نمایشگاه استفاده شود، به خوبی این هویت ابزاری را نمایان میسازد، تا آن جه که حتی دختر محبوبش هم او را ویلیام تل مینامد و در میانه عاطفیترین لحظات هم نمیتواند او را به عنوان مرد اول زندگیاش پذیرا باشد و جایگزین دوستپسر فقیدش کند. اشاره نمادین ناشر ترکیهای که چنگیز به قصد تعطیلی بنگاهش آمده است در مورد تشبیه چنگیز به ینی چریها (سربازان مزدور دولت عثمانی که در دوران طفولیت از دشمن مسیحی ربوده میشدند و بعد از آموزش و پرورش فراوان، به جنگ با همان قوای مسیحی گسیل میشدند)، عمق وضعیت هویتی او را تبیین میکند. در واقع فیلم بنیادگرای ناراضی، بنیادگرایی خاورمیانهای را رویه دیگری از تمدن خودبرترانگار و رفتار دوگانه غرب برمیشمارد که اگر هم مولود آن نباشد، دست کم بازتابننده خشونتها و بیمنطقیهای ساختاریاش است. میرا نایر فیلمش را با پایانی امیدوارانه میبندد؛ آن سان که چنگیز در عین سرخوردگی از نژادگرایی جاری در مناسبات تمدنی غرب، به دامن بنیادگرایی شرقی نیز فرونمی غلتد. اما این فرجام خوش، چنان به شعار و احساساتگرایی درآمیخته است که روند متین و موقر روایت فیلم را تا حد زیادی تنزل میدهد و هم در درونمایه و هم در فضای سینمایی متن، افت شدید میکند. پیام صلح و دوستی و خشونتگریزی چنگیز بر سر مزار دوست کشتهشدهاش به دست آمریکاییها همان قدر نامتقاعدکننده است که لبخند رضایتبخش جاسوس آمریکایی در بازخوانی صحبتهای صمیمانه چنگیز از سطح تصویر فراتر نمیرود. نایر در ترسیم واقعیتها تناسب بیان را حفظ کرده است، اما در الصاق آرمان به این فضا، چنان عنان احساسات را از کف داده است که یادمان خوبی از اثر در ذهن مخاطب باقی نمیگذارد. |