نقد و بررسی فیلم خدای جنگ God Of War یا جنگ با خدایان - نسخه قابل چاپ +- انجمن فیلم سازی و کارگردانی|انجمن ناجی|ناجی فروم|وبلاگ سازی ناجی| (http://kargardani.ir) +-- انجمن: بخش نقد فیلم و سریال های ایرانی و خارجی (/forum-84.html) +--- انجمن: نقد فیلمها (/forum-91.html) +---- انجمن: نقد فیلم های خارجی (/forum-88.html) +---- موضوع: نقد و بررسی فیلم خدای جنگ God Of War یا جنگ با خدایان (/thread-76.html) |
نقد و بررسی فیلم خدای جنگ God Of War یا جنگ با خدایان - محسن قادری - 01-07-2014 04:18 PM خدای جنگ
فیلمی که بارزانه از تمام مسائل دینی و مذهبی تمام ادیان نشات گرفته و حاصل این فیلم یک فیلم تمام عیار ضد دینی است. فیلمی است که حول محور سورئالیسم (در ظاهر واقعی ولی نمود کاملا غیر واقعی ولی به لحاظ نوع دید و سبک فیلم حقیقت را ورای خود بازگو می کند )می چرخد و در آن طغیان و سرکشی نمود پیدا می کند ، فیلمی که دستمایه هاش موارد زیر است. - دشمنی صریح و آشکار با خدا - عاجز نشان دادن خدا - وابستگی خدا به محبت و عبادت انسان (بقا خدا را در این دیده اند که انسان باید شاکر باشد ) -یک فیلم تمام عیار نمادین -حمله به باورهای و اعتقادات مذاهب گوناگون -فراماسونری -انحرافاتی همچون تکثر در وجود اقدس خداوند متعال - نیازمندی خداوند یا فرزنددار بودن خداوند . سبک این نوع فیلم نوع سفسطه گری در مورد انسان و خداست (خدایان)که نوعی سبک دادائیسم ها را نیز در سر دارد و اغواگرهای آشکار. 1. در ابتدای فیلم، بعد از کشته شدن خانواده پرسیوس توسط هیدس، قطعه از کشتی خود پرسیوس او را نجات می دهد که بر روی آن تخته چوب باقیمانده از کشتی، نماد چشم همه بین (مهمترین علامت فراماسونری) حک شده است. تحلیل : منجی نشان دادن فراماسونری در اذهان مخاطبین بطور غیرمستقیم 2. در قسمتی از فیلم که "Dijnn" افسار عقرب نفربر خود را گرفته، نمادی از سر بُز بافومت (علامت معروف شیطانپرستان و فراماسونری) را مشاهده می کنیم. تحلیل : اسلامِ دولت های عربی ذلیل همچون عربستان، اسلام فراماسونی و امریکایی است. القاء کفریات یکی از مهمترین انحرافات فاحش و یا مهمترین مسئله کفرآمیز این فیلم این است که تا 15 دقیقه اول فیلم بطور فراوان مشاهده می کنیم که کاراکتر های مختلف فیلم، خدا را وابسته به عبادت و محبت انسان معرفی می کند. چیزی که در قرآن حکیم از خداوند متعال نفی شده است. خداوند متعال در آیه 56 سوره مبارکه الذاریات می فرماید : « ما خلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون » « ما انسان و جن را فقط برای عبادت خدا آفریدیم ». مسئله ای که در فیلم به کرار در آن تاکید می شود که خداوند نیازمند عبادت و محبت انسان است. و یا در آیه 97 سوره مبارکه آل عمران خداوند می فرماید : « فان الله غنی عن العالمین » « ما از عالمین بی نیازیم » و یا در آیه 2 سوره اخلاص می خوانیم : « الله الصمد » « خداوند از عبادت شما بندگان، بی نیاز است » این فیلم از این آیات قرآن سوء برداشت می کند و خداوند را وابسته و عبادت انسان را سبب ابدیت خود معرفی می کند. در حالی که اعتقاد به نیازمندی خداوند، شرک و کفر است. نقش اصلی فیلم یعنی همان منجی فیلم "پرسیوس" = نماد ( ناجی آخر یا نجات دهنده ) سربازان همراه پرسیوس = نماد لشکر امریکا محل برخورد و جنگ با خدایان = تپه ای که توسط حزب الله لبنان از اراضی لبنان فتح شد و اسرائیل در آنجا شکست مفتضحانه ای از نیروهای حزب الله خورد. مجسمه زئوس و تخریب آن توسط سربازان آرگوس = اماکن اسلامی در فلسطین اشغالی و تخریب آن توسط اسرائیل شهر آرگوس با حاشیه دریا = فلسطین اشغالی و یا همان سرزمین فعلی اسرائیل با حاشیه دریا نیمه خدایی بودن پرسیوس = (برگرفته از حضرت مریم و فرزندش عیسی متولد شدن او را عروج خدا به زمین می دانند ) دادن وجهه یهودی و دینی اسرائیل به دولت و ملت خود و خود را برترین نژاد دانستن نسبت دیگر ملت ها و ادیان== گروهی که با لباس های عربی به کمک او رفتند = عربستان سعودی و ملت عای عربی (وهابی) همکاری "Dijnn" ها (همان گروه عرب شکل) = همکاری و ایفای نقش عربستان به نفع اسرائیل و امریکا برای جنگ علیه لبنان و ایران عده از مردم شهر آرگوس به عنوان مخالفان قیام پرسیوس علیه خدایان = یهودیان ضد صهیونیست در سرزمین های اشغالی که با جنگ علیه فلسطین و لبنان مخالفند. وقتی این گونه کاراکتر های فیلم و جریان آن را با مسائل روز منطقه جایگزین می کنیم مشاهده می کنیم که یک ترفند بسیار زیرکانه پشت پرده فیلم نهاده شده که درصدد به تصویر کشیدن وضعیت فعلی جهان اسلام و کفر است و در پی زمینه سازی برای جنگی در منطقه بین اسلام و کفر. نکته برداری و موضوع فیلم و نقد واقع گرایانه فیلم این فیلم برداشتی واضع و آشکار است از مذهبی گوناگون و دست بر هر چه سرراهش بوده گذاشته تا فیلمی با ابعاد باور پذیر نسبت به باورهای مردمی بسازد و گاها نیز در میان کسانی قابل باور و فیلمی بسیار خوب از کار درآمده و در میان نسل نوجوان و با مطالعه ای که اینجانب بر روی پسران 10 تا 14 ساله نمودم به لحاظ روانشناسی و ساختار فیلم تاثیر بسزایی داشته . در این فیلم شخصیت اصلی فیلم در صندوقچه ای توسط ماهی گیری پیدا می شود نکته : (در اولین قدم نویسنده فیلم اولین کار خود را اینگونه جلو می برد و از این داستان استفاده می کند يوكابد, مادر حضرت موسى (ع ) اورا در صندوقی گذاشت و به فرمان خدا اون را به رود نیل سپرد ... و به دست فرعون رسید ) این یعنی با فیلمی سرکار داریم که هدفش فقط تخریب واقعیات است اما به نوع دیگر به نوعی که به تماشاگر بگوید حقیقت این است نه آنچیزی که شما می دانید . به سرعت کودک بزرگ می شود و در این بین جنگی لفظ مابین خدایان صورت می گیرد و این را به ما تفهیم می کند که خدا یکتا نیست و و ما خدایان بیشتری داریم (اسامی خدایان نامبرده از خدایان یونان باستان نشات گرفته به طور مثال زئوس (زئوس (به یونانی: Ζεύς, Zeús) و (به انگلیسی: Zeus) در اساطیر یونانی، پادشاه خدایان و فرمانروای تمام زیارتگاههای واقع در کوه المپ است. او کوچکترین فرزند کرونوس و رئا بود. معادل آن در اسطورههای رومی ژوپیتر و در دین کرتیان ولخانوس است. نام زئوس مربوط است به کلمهٔ یونانی dios به معنی «درخشان». واژه زئوس با بخش نخست واژه لاتین ژوپیتر Jupiter و واژه مورد کاربرد برای روز پیوند دارد. زئوس خدای آسمان رخشان و نیز توفان و هم بدین دلیل سلاح او آذرخش بود که آن را به سمت کسی که او را ناخشنود کرده، پرتاب میکردهاست. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی و پیمانشکنی بودهاست. از دیگر نشانههای او میتوان به عصای سلطنتی، عقاب و سپر او (ساخته شده از پوست بز املتیا) اشاره کرد.) تمامی موارد طبق افسانه جلو می رود غیر از فرزند زئوس چرا که اون به زمین می آید و با زنی که شوهر دارد همبستر می شود و از این همبستری کودکی متولد می شود که اون نیمه خدا و نیمه انسان است و این از نظر آنها ناجی می شود (اشاره به حضرت مریم و فرزندش عیسی مسیح که در باور مسیحیان مسیح فرزند خداست چرا که پدرش خداست !) با پازل چینی و کنارهم قرار دادن این مسائل متوجه این مهم خواهیم شد این فیلم با اندیشه ای ضد دینی با تمام ادیان و نابودی خدا دست به ساخت چنین فیلمی زده . تمامی عناصر و عواملی و کاراکتر ها در فیلم برگرفته از اساطیر بونان باستان اما با دستخوش ها و دیدی فراتر از افسانه ها . روایت کلی تر از فیلم : هزاران سال میگذرد تا انسان از دست خدایان ناراضی میشوند و جنگ میان انسانها و خدایان اغاز میشود، پادشاه آکرسیوس المپیوس (معبد خدایان) را محاصره میکند زئوس در غیاب اکرسیوس(شاه) به سراغ همسراو رفته و خود را به شکل آکرسیوس در اورده وبا اوهمبستر شده. دانائه از زئوس باردار شده هنگامی که اکرسیوس موضوع را میفهمد تصمیم به مرگ همسر خود میگیرد. پس انها را درون جعبه به دریا میافکند، اما آن بچه نیمه خدا، نیمه انسان به نام پرسیوس زنده میماند و توسط یک ماهیگیر بزرگ میشود.پرسیوس بزرگ میشود در این زمان است که مردم شروع به شورش علیه خدایان می کنند.پادشاه کافیوس مردم را علیه خدایان میشوراند ومیخواهد آنها را نابود کند. در جشنی که به این مناسبت برگزار شد، ملکه خود و پادشاه را خدا میخواند و دختر خویش،اندرومدا را از خدای زیبایی هم زیباتر می نامد که سبب خشم هدیس میشود،به همین دلیل10روز پس از کسوف کراکن را ازاد میکند وتنها راه توقف کراکن را قربانی کردن اندرومدا میخواند که باعث جمع شدن گروهی از جمله پرسیوس برای نجات اندرومدا،شهراروگوس،گشتن خدایان میشود. آنها راهی سفری میشوند در این سفر با جنی که دارای چشمان و قلبی آبی است برخورد کرده که به آنها کمک میکند.سپس به 3جادوگر میرسند که دارای یک چشم هستند و راه کشتن کراکن را از آنها میپرسند که کشتن مدوسا است،پرسیوس در اخر مدوسا را کشته و اندرومدا را نجات داده و با آیو ازدواج میکند،کسی که محافظ او بوده. نکاتی مهم در رابطه با فیلم میپردازیم 1-در ابتدای فیلم راوی چنین میگوید: داستانهای قدیمی در ستاره ها نوشته شده است داستانهایی قبل از پرورد گاران و آدمیان. سوال من این است، چطور قبل از پروردگار داستانی وجود داشته و اصلا" ستاره هایی! باید این را هم متذکر شوم که وقت و زمان برای ما صادق است نه خداوند بزرگ و بلند مرتبه. 2-در جایی از فیلم اشاره میشود که خدایان از کراکن میترسند،جالب است که خدایان این فیلم از موجودی که خودشان افریده اند وحشت دارند. 3-در این فیلم زئوس خدای خدایان به هدیس میگویید:عبادت انسانها پشتیبانه خدایان است. خداوندهایی که به انسان احتیاج دارند! همینطور هدیس در جایی دیگرمیگوید:تو انسانها را آفریدی که ما با دعای انها باقی بمانیم. دلیل آفریده شدن انسانها باقی ماندن خدایان ذکر شده! 4- اما جالب ترین نکته این فیلم این است که در ظاهر این فیلم یکی از افسانهای یونان باستان است اما در حقیقت با این افسانه فاصله جالبی دارد من در پایین خلاصه این افسانه یو نانی را آورده ام. داستان پرسیوس منبع: تاریخ یونان( ویل دورانت) پرسئوس یا پرسیوس اولین قهرمان افسانه های یونان باستان است. مادر وی دانائه بود. وی از زئوس حامله شد(مسیحیان این داستان را شباهت به سرگذشت حضرت مسیح میدانند) آکرسیوس پدر دانائه (در فیلم همسر دانائه است)،دختر ونوه ی خود را درجعبه ایی قرار دادو به دریا انداخت تا کشته شوند، زئوس آتها رابه سلامت به جزیره سریفوس رساند ودر آنجا پولودکتس پادشاه جزیره نجاتشان داد.بعدها پولودکتس عاشق مادر پرسیوس شد و چون او را مانع وصال با دانائه میدید او را به امید آنکه هلاک شود مامور آوردن سر مدوسا کرد(زنی که با نگاهش مردان را به سنگ تبدیل میکند)برای موفقیت در این ماموریت هر کدام از خدایان چیزی به او اعطا میکنند.کرونوس شمشیری به پرسیوس میدهد،هدیس (خدای مردگان) کلاهی به وی میدهد که با آن نامرئی میشود،هرمس کفشهای بالدار به او میدهد. وی توانست سر مدوسا را به آتنا تقدیم کند که او آن را بر روی سپر خویش قرار میدهد.پرسیوس در راه بازگشت در جزیره ی توقف نمود. زن پادشاه به خاطر تمجید و مقایسه زیبایی دخترش با پریان دریایی خشم خدای دریا را برنگیخت و پوزیدون برای تنبیه او یک هیولای دریایی را فرستاد تاشهر را نابود سازد،کاهنان تصمیم به قربانی کردن اندرومدا میگیرند و او را به صخره ایی میبندند،پرسیوس که این صحنه را میبیند با غول دریایی مبارزه و آن را از پادر می اورد وبا اندرومدا ازدواج میکند. اما آیو یا یو(محافظ پرسیوس که در اخر فیلم با هم ازدواج میکنند) یو یا آیو، زئوس عاشق وی شد. هرا همسر زئوس به این علاقه پی برد،زئوس به خاطر هرا او را به گاو سفیدی تبدیل کرد. او در کنار رود نیل دوباره شکل انسانی خود را باز یافت و در آنجاپسری برای زئوس به دنیا آورد. جالب تفاوت آیو در فیلم با شخصیت واقعی آن است در فیلم او دختری است که از خدایان بیزار است،خدا شدن را رد کرده و حاظر به نزدیکی با خدایان نشده به همین دلیل نفرین شده.وحال، در اساطیر یونان او یکی از معشوقه های زئوس بوده و اما کراکن موجودی که در افسانه های یونان وجود ندارد این اسم سالها بعد از اساطیر یونان در نروژ و ایسلند شنیده شد که به هشت پایی عظیم الجثه میگفتند،چرا باید در فیلم حظور داشته باشد و از گوشت یکی از خدایان باشد. هر یک ازشخصیتهای فیلم با افسانه های یونان متفاوت اند. از پرسیوس که نقش اصلی فیلم ما است که از خدایان بیزار است تا پرسیوس افسانه های یونان که از خدایان کمک میگیرد. دلیل این همه تضاد چیست؟ به غیر از اینکه هدف از این، تغییر افکار بینندگان،القاء اخر زمان و ظهور منجی است. منجی در فیلم؛،پرسیوس است که زئوس برای انتقام از اکرسیوس با دانائه نزدیکی میکند. در حالی که در داستان واقعی دانائه همسری ندارد. چرا دانائه با این که ازدواج نکرده زنی شوهر دار معرفی شده؟ چرا اکرسیوس که پدر دانائه بود ، همسر وی معرفی شده؟ تنها دلیلی که به ذهن من میرسد این است که هالیوود نمی خواهد منجی ما انسان پاکی باشد او از خدایان متنفر است،وکودکی نامشروع این فیلم هم مانند دیگر فیلمهای هالیوود دارای گفتنی های بسیار است که من تا همینجا بسنده میکنم. و این فیلم که دو سری دارد و نکاتی بسیاری دارد که اینجانب نگاه اجمالانه و تحقیقی کلی به آن داشتم . ساختار داستانی فیلم امیدوارم مورد رضایت استاد گرامی قرار گرفته باشد . عناصر داستان در میان اهل فن و نویسندگان در مورد تعداد و ترکیب عناصر بنیادین داستان اتفاق نظر وجود ندارد. به عنوان مثال: داستان دربردارندهٔ سه عنصر اصلی است: پیرنگ، شخصیت و مکان یا صحنه. (Morrell ۲۰۰۶، p. ۱۵۱) یک تصویر میتواند بیانگر تمام عناصر داستان باشد: درونمایه (تم)، شخصیت، کشمکش، صحنه، سبک و ... (Writer's Digest Handbook of Novel Writing ۱۹۹۲، p. ۱۶۰) نویسنده با افزودن عناصری نظیر شخصیت، گفتگو و صحنه به پیرنگ داستانش رنگ و بوی شخصی میدهد. (Bell ۲۰۰۴، p. ۱۶) در چاچوب داستان چند عنصر مهم داستانی قرار میگیرند: شخصیت، کنش و کشمکش.(Evanovich ۲۰۰۶، p. ۸۳) به نظر من زاویه دید یکی از بنیادیترین عناصر هنر داستاننویسی است. (Selgin ۲۰۰۷، p. ۴۱) برای نگارش یک داستان موفق باید درک درستی از عناصر بنیادین داستانگویی داشت، نظیر زاویه دید، گفتگو و صحنه. (Evanovich ۲۰۰۶، p. ۳۹) در سطح کلان پیرنگ آغاز، میانه و پایان دارد. اغلب آن را با نموداری کمان شکل با خطوط زیگزاگی برای نمایش اوج و فرود کنش داستان ترسیم میکنند. در سطح میانه، ساختار پیرنگ متشکل است از صحنه و پایانبندی. صحنه واحدی از درام است که در آن کنش واقع میشود. سپس، نوعی تحول یا گذار از موقعیت فعلی صورت میگیرد و در پی آن پایانبندی میآید: جمعبندی و پیامد داستان. مقدمهچینی مقدمهچینی به معنای خلق موقعیت داستانی اولیه است. دراین مرحله صحنه به شیوههای گوناگون طراحی میشود، شخصیتها معرفی میشوند، و کشمکش آغاز میشود. برای مثال: شبی تاریک و طوفانی بود. بیوهٔ جوان به مرد غریبه که از سر و رویش آب میچکید و کف آشپزخانهٔ زن را خیس میکرد، خیره شد. زن گفت:«به شما گفتم شوهرم خانه نیست.» مرد به پهنای صورت لبخند زد، در را پشت سرش بست و گفت: «به من چیزی بگویید که نمیدانم.» پیشآگاهی پیشآگاهی، تکنیکی است که نویسنده به کار میبندد تا سرنخهایی را در اختیار خواننده قرار دهد. خواننده با استفاده از این سرنخها میتواند آنچه را که قرار است بعدتر در داستان اتفاق بیفتد پیشبینی کند. به عبارت دیگر، نویسنده به نکات ظریفی اشاره میکند که از رویدادهای آتی پیرنگ خبرمیدهند و بعداً در داستان به کار میآیند. کنش صعودی کنش صعودی، عنصر روایی یک اثر داستانیست که از پس مقدمهچینی میآید و به نقطه اوج داستان میانجامد. کنش صعودی معمولاً به منظور ایجاد تعلیق تا رسیدن به نقطهٔ اوج به کار میرود و نباید آن را با میانهٔ داستان اشتباه کرد. هر آنچه بعد از نقطهٔ اوج میآید را کنش فرودی مینامند. در یک اثر داستانی، نقطهٔ اوج جایی است که قهرمان با جدیترن چالش خود مواجه میشود. چالشی که اجتناب ناپذیر است و بیم آن میرود که به شکست قهرمان بینجامد. نقطهٔ اوج برای مخاطب غافلگیرکننده است و او را وامیدارد داستان را با اشتیاق تا پایان دنبال کند. نقطهٔ اوج اغلب از سه بخش تشکل شدهاست. شخصیت دچار تغییر میشود، چیزی در مورد خودش یا یک شخصیت دیگر کشف میکند و مضمون داستان آشکار میشود. کنش نزولی کنش نزولی معمولاً در تراژدیها و داستانهای کوتاه دیده میشود. کنش نزولی پس از اوج میآید و تأثیرات آن را نمایش میدهد و در نهایت به پایانبندی یا عاقبت داستان (که گاه فاجعهبار است) میانجامد. داستان پایان مییابد و مخاطب اتفاقی که در اوج داستان رخ داده و پیامدهای آن را درک میکند. نتیجه پس از اوج، کشمکش داستان به نتیجهٔ نهایی خود میرسد. ممکن است یک تعلیق نهایی وجود داشته باشد که مخاطب را دربارهٔ پایان داستان در تردید بگذارد. کشمکش کشمکش عنصری ضروری در ادبیات داستانیست و به معنای چالشی است که قهرمان با آن روبهرو میشود و در تمام گونههای ادبیات کاربرد دارد. انواع کشمکش را بر اساس ویژگیهای قهرمان و ضدقهرمان معمولاً به این شکل طبقهبندی میکنند: انواع کشمکش اغلب کشمکش را به پنج گونهٔ اصلی تقسیم میکنند. در دوران مدرن فرد علیه ماشین یا فرد علیه تکنولوژی هم به این طبقهبندی افزوده شده است. فرد علیه خود فرد علیه فرد فرد علیه جامعه فرد علیه طبیعت فرد علیه فراطبیعت فرد علیه ماشین/تکنولوژی شخصیت شخصیتپردازی را یکی از عناصر بنیادین داستان میدانند. شخصیت در داستان مشارکت میکند، معمولاً یک انسان است و هویت و ویژگیهای گوناگونی دارد که از بطن داستان برآمده است. گونههای مختلف شخصیتهای داستانی از این قرارند: شخصیت راوی: شخصیتی است که مخاطب داستان را از زاویه دید او تجربه میکند، با او همدردی میکند و از او طرفداری میکند، از این رو شخصیت اصلی داستان است. قهرمان: شخصیتی است که کنش داستان را پیش میبرد و انتظار میرود به هدف غایی داستان نائل شود. در شیوهٔ داستانگویی غربی، قهرمان عموماً شخصیت اصلی داستان است. ضدقهرمان: شخصیتی است که در برابر قهرمان قد علم میکند. شخصیت ایستا: شخصیتی است که در روند داستان دچار تغییر محسوسی نمیشود. شخصیت پویا: شخصیتی است که در روند داستان دستخوش تغییرات شخصیتی میشود. شخصیت متضاد: شخصیتی است که از نظر خصوصیات درست در نقطهٔ مقابل قهرمان قرار دارد و شخصیت و ویژگیهای قهرمان را آشکار میکند. شخصیت مکمل: شخصیتی که در داستان نقشی ایفا میکند اما نقش او چندان عمده نیست. شخصیت فرعی: شخصیتی است که نقش کوچکی در داستان دارد. شیوههای پرداخت شخصیت ویژگیهای ظاهری: ظاهر بیرونی شخصیت توصیف میشود تا خواننده بتواند او را بشناسد. گفتگوها: شخصیت چه میگوید و چطور میگوید. کنشها: کارهایی که شخصیت انجام میدهد و چگونگی انجام آنها واکنش دیگران: شخصیتهای دیگر او را چطور میبینند و با او چه رفتاری دارند. گونههای پیرنگ ترتیب زمانی تمام رویدادها به ترتیبی رخ میدهند که در متن آمدهاست. ممکن است اشارههایی به گذشته یا آینده وجود داشته باشد، اما بازگشت به گذشته یا آینده در کار نیست. بازگشت به گذشته بازگشت به گذشته یا فلاشبک یعنی به میان آوردن صحنهای که روایت را از زمان فعلی داستان به زمانی در گذشته برمیگرداند. از فلاشبک اغلب به منظور بازنمایی رویدادهایی استفاده میشود که از نظر زمانی مقدم بر خط توالی اتفاقات داستان رخ دادهاند و یا اطلاعاتی ضروری در مورد پیشداستان (آنچه قبل از شروع داستان رخ داده) به دست میدهند. فلاشبکهای مبتنی بر شخصیت، رویدادهای مهمی را از گذشتهٔ شخصیت بازگو میکنند که در رشد و گستردگی شخصیت نقش داشتهاست. درست در نقطهٔ مقابل، بازگشت به آینده یا فلاشفوروارد، رویدادهایی را آشکار میکند که در آینده به وقوع خواهد پیوست. این تکنیک به منظور ایجاد تعلیق در داستان و یا پرداخت شخصیت به کار برده میشود. پرداخت صحنه پرداخت صحنه، به معنای توصیف زمان و مکان داستان، را اغلب یکی از عناصر بنیادی ادبیات داستانی میدانند. در برخی موارد صحنه خود به یکی از شخصیتهای داستان بدل میشود و ممکن است لحن ویژهای به داستان بدهد. درونمایه (تم) درونمایه یا تم عصارهٔ مفهومی داستان است و اغلب آن را یکی از عناصر بنیادی ادبیات داستانی میدانند. مفهوم یا ایدهٔ محوری داستان که عنصر وحدتبخش داستان هم است. اگر بپرسند «ازاین داستان چه چیزی یادگرفتید؟» پاسخ همان درونمایه یا تم خواهد بود. سبک سبک چیزی نیست که نوشته شده بلکه چگونه نوشتن آن است. سبک در ادبیات داستانی به قراردادهای زبانی اشاره دارد که در ساختمان اثر به کار میروند. داستاننویس ممکن است بیان، ساختار جمله، جملهبندی، گقتوگو نویسی، یا سایر جنبههای زبانی را دستکاری کند تا سبک یا حال و هوای به خصوصی را خلق کند. |