رمان بابا گوریو اثر دوبالزاک( دانلود کتاب بابا گوریو بصورت pdf) - نسخه قابل چاپ +- انجمن فیلم سازی و کارگردانی|انجمن ناجی|ناجی فروم|وبلاگ سازی ناجی| (http://kargardani.ir) +-- انجمن: دانشگاه واحد 48 (/forum-9.html) +--- انجمن: ترم های دوره ی کارشناسی کارگردانی (/forum-12.html) +---- انجمن: ترم اول کارشناسی کارگردانی ... (/forum-135.html) +----- انجمن: ادبیات معاصر ایران و جهان..میر جعفر برقی کیوان (/forum-110.html) +----- موضوع: رمان بابا گوریو اثر دوبالزاک( دانلود کتاب بابا گوریو بصورت pdf) (/thread-47.html) |
رمان بابا گوریو اثر دوبالزاک( دانلود کتاب بابا گوریو بصورت pdf) - محسن قادری - 11-27-2013 03:04 AM بابا گوریو (Le Père Goriot)
نوشتهی اونوره دو بالزاک سال نشر: ۱۸۳۵ دربارهی «اونوره دو بالزاک،» (۱۷۹۹ - ۱۸۵۰) این نابغهی بزرگ ادبیات با آن چهرهی گوشتآلو، غبغب آویزان و نگاه نافذ، در آثاری که از او به فارسی ترجمه شده به تفصیل سخن رفته است و تقریبن همهی هنردوستان با نام، زندهگی و نوشتههای او آشنا هستند. این مرد عیاش در فقر و سختی زیست و بالید و با آنکه در میانسالی از طریق نوشتههایاش درآمد قابل توجهی داشت، به علت ولخرجی و ریخت و پاشهای بیحساب و کتاباش، همچونآن مقروض بود. به ناچار بیوقفه و به سرعت هر چه تمام مینوشت و مینوشت و داستانهایاش را بیآنکه حتا فرصتی برای ویرایششان داشته باشد، مستقیمن به چاپخانه میفرستاد. او طی ۱۹ سال هر سال ۲۰۰۰ صفحه داستان نوشت و در طول عمر کوتاهاش ۹۲ اثر داستانی و بیش از دو هزار کاراکتر آفرید. بخش عمدهی آثار او در مجموعهای به نام «کمدی انسانی» میگنجد که آیینهایست تمامقد از زندهگی اجتماعی و سیاسی نیمهی اول قرن نوزدهم در فرانسه. بالزاک در حیات عشقی خود بیش و کم شبیه به نجیبزادهگان خوشگذرانی که در رمانهایاش میبینیم رفتار کرد. بارها وارد روابط عاطفی با زنهای مختلف شد و سرخورده یا سرخوش کارش به جدایی کشید. خود او میگوید که «تنها شوریدهگی من، که برایام جز ناامیدی حاصلی نداشته، زن است. من زن بسیار دیدهام.» (STEFAN ZWEIG: Balzak, 1948 edition) چند فرزندی که پدریشان را به بالزاک نسبت میدهند صرفن فرزندان «احتمالی» او هستند. نه به این دلیل که در قرن نوزدهم تاریخ هنوز در سیاهچالهها به سر میبرد و مستند نبود، بل به این علت که معشوقههای بالزاک هم مثل زنهای اشرافی رمانهایاش فاسقهای طاق و جفت داشتند! بالزاک تنها در ماههای آخر عمر به ازدواج با مادام هانسکا، همسر یکی از اشرافزادهگان لهستان که از سالها پیش شیفتهی نوشتههای بالزاک بود و با او رابطهی عشقی داشت، تن داد. ازدواجی که دیری نپایید و با مرگ بالزاک در ۲۰ مه ۱۸۵۰ ناکام ماند. این نویسندهی بزرگ همچوناین دو بار نامزد عضویت در آکادمی فرانسه شد که هر دو بار رای کافی نیاورد و از این مهم بازماند. بالزاک را به حق پایهگذار مکتب رئالیسم در ادبیات میدانند و خیلی از پژوهشگران ادبیات معتقدند رماننویسهای نسلهای بعدی (از جمله فلوبر، آلفونس دوده، امیل زولا، گی دو موپاسان و ...) روی شانههای او ایستادهاند و رمان جدید از بالزاک پیروی کرده است. در میان انبوه آثار این نابغهی فرانسوی «بابا گوریو» از جایگاه بیهمتایی برخوردار است. عموم بالزاکشناسها این رمان را بهترین کار بالزاک میدانند و نظرهای ستایشآمیز نویسندهگان و منتقدان دربارهی آن آنقدر انبوه است که با آنها میتوان صفحات کتابی حجیم را پر کرد. «سامرست موام» مینویسد «در میان تمام رماننویسان بزرگ بالزاک از همه بزرگتر است» و باباگوریوی او را در کنار آثاری همچون «جنگ و صلح،» «برادران کارامازوف،» «مادام بواری» و ... در گروه «ده رمان عالی دنیا» قرار میدهد. «فیلیپ برتو» آنرا «شاهکار نبوغ انسانی» میخواند و «کلود فارر،» عضو فرهنگستان فرانسه، پا را از این هم فراتر میگذارد: «باباگوریو نه فقط بزرگترین رمان فرانسه که بزرگترین رمان جهان است.» ماجرای بابا گوریو در سال ۱۸۱۹ میآغازد، در یک پانسیون فقیرانه به نام پانسیون «مادام ووکر» که در محلهای از محلههای پست پاریس واقع است. در این پانسیون، به غیر از خود خانم ووکر، هفت نفر به صورت شبانهروزی ساکناند: مادام کوتور و ویکتورین تایفر، ووترن (از کاراکترهای اصلی رمان که یک محکوم به اعمال شاقهی فرارکرده از زندان است و در زمینهی فلسفی و اجتماعی رمان نقشی مهم بازی میکند)، پوآره، میشونو، اوژن دو راستینیاک و بابا گوریو. مابقی مشتریها، که تعدادشان حدودن دو برابر مشتریهای ثابت است، فقط شبها برای خوردن شام به آنجا میآیند و هیچکدامشان غیر از «هوارس بیانشون،» دانشجوی خوشقلب پزشکی و دوست راستینیاک، نقش مهمی در رمان ندارند. آشپز چاقی به نام سیلوی و یک پادوی جوان به نام کریستف این جمع را کامل میکنند. شخصیتهای اصلی دیگر رمان عبارتاند از کنتس آناستازی دو رستو (دختر بزرگ گوریو،) کنت دو رستو(شوهر آناستازی،) کنت دو ترای (فاسق آناستازی،) دلفین دو سینگن (دختر کوچک گوریو،) بارون دو سینگن (شوهر دلفین،) و مادام دو بوسئان (خویشاوند راستینیاک.) کتاب بابا گوریو را معمولن «حماسهی مهر پدری» نامیدهاند اما درستتر آن است که بگوییم باباگوریو درواقع رمانیست با دو داستان اصلی: داستان بابا گوریو و داستان اوژن دو راستینیاک، و به هیچ وجه نباید برای کاراکتر راستینیاک اهمیت کمتری نسبت به کاراکتر گوریو قائل بود. رمان به سبک دیگر نوشتههای بالزاک با توضیحاتی اگر نه ملالآور که دستکم مطول میآغازد. بالزاک محیط مادی زندهگی افراد را در تعیین شخصیت آنها بسیار موثر میدانست. به هماین دلیل با دقتی وسواسی محیط پانسیون ووکر و افراد ساکن در آن را توصیف میکند و سپس به روایت سرگذشت کاراکترها میپردازد. پس دقت کنید که صفحات نه چندان جذاب شروع رمان شما را دربارهی قوت و زیبایی داستان اصلی به اشتباه نیاندازد. بابا گوریو، پیرمرد نسبتن مرموزیست که ابتدا با سر و وضعی بورژووایی و شایستهتر از آنچه اقامت در چونآن پانسیون حقیرانهای را طلب میکند پا به خانهی مادام ووکر میگذارد. راستینیاک نیز جوانیست شهرستانی که خانوادهاش عایدی مختصری دارند و به زحمت با تهیهی هزار و دویست فرانک مخارج سالانه او را برای تحصیل حقوق به پاریس فرستادهاند. با پیشرفت داستان، گوریو روز به روز سرزندهگیاش را از دست میدهد و فقیرتر و مفلوکتر میشود. از دیگر سو، اوژن با مساعدت خویشاوندش خانم دوبوسئان پا به محافل اشرافی پاریس میگذارد و زرق و برق این دنیای رویایی چونآن چشم او را میگیرد که عزماش را برای ثروتمند شدن و یافتن جایگاهی درخور در جامعهی اشرافی پاریس جزم میکند. بهزودی درمییابد که کنتس دو رستو و دلفین دو نوسینگن، که از برازندهترین زنان پاریساند و خانههای پرتجملشان عقل از هوش میبرد، دختران هماین بابا گوریوی بینوایاند که در همسایهگیاش ساکن است. این دو خط سیر داستانی دستآویز خوبیست تا بالزاک ما را به عمق فساد جامعهی اشرافی پاریس ببرد و با زرق و برق پوشالی و «شناعت پوشیده از طلا و جواهر»ش آشنا کند. جامعهای که در ظاهر آن همه ثروتمند و مغرورند و تجمل زندهگیشان شکوه و جلالی بهشتی را تداعی میکند، اما در زیر پوستاش اقیانوسی از تعفن جریان دارد. آنجا «زندهگی سه نفره» امری عادیست، زنها حتا اکراه دارند پا به اتاق شوهرشان بگذارند، و در عوض جانشان به جان فاسقهایشان بسته است و حاضرند برای پرداخت بدهیهای آنها تن به هر رذالتی بدهند، فاسقهایی که خود عین رذالتاند و جملهگی پس از سوءاستفاده از آنها به همهچیز پشت پا میزنند و خیانت میکنند. تلاش راستینیاک برای ورود به جامعهی اشرافی به آشنایی او با دختران گوریو پیوندی ناگسستنی دارد. گو اینکه او موفق شده روابط عاشقانهای با دلفین برقرار کند و میخواهد او را پلهی ترقی خود قرار دهد. این دختران، به عنوان جهیزیه، ثروت هنگفتی از پدرشان گرفتهاند و او را که دیوانهوار آنها را میپرستد طرد کردهاند. پیرمرد بینوا همهی زندهگیاش در پرستش و ستایش دو دخترش خلاصه است و بهقول بالزاک «مسیح مهر پدری»ست. با وجود این، دخترها به غایت نمکنشناس و پستاند و اندک الطفاتی به او ندارند، مگر آن زمان که حس میکنند هنوز هم میتوانند زالووار از آخرین قطرههای سرمایهای که پدرشان با عمری خون دل گردآورده بمکند. شوهران این دو درواقع سر آنها را کلاه گذاشتهاند و ثروت جهیزیهشان را، که قانونن متعلق به خودشان است، بالا کشیدهاند و حالا آنها برای تامین مخارج زندهگی پر افاده و پوشالیشان نیاز به پول دارند. بنابراین، ذرهذرهی ثروت پیرمرد را تا انتها از او میگیرند و در عین حال به بیتوجهی و به احترامی به او ادامه میدهند. راستینیاک نمونهی دیگری از تیپ جوان جاهطلبیست که در ادبیات این دوران ظهور میکند. کاراکتری نظیر ژولین سورل (قهرمان سرخ و سیاه نوشتهی استاندال) و راسکلنیکف (قهرمان جنایت و مکافات نوشتهی داستایفسکی.) او با دیدن این شناعتها از عمق پلشتی پنهان در زیر پوست پاریس به مرز تهوع میرسد و در عین حال تصمیم میگیرد به جنگ این جامعه برود. از دیگر سو، گوریو که تا آخرین فرانک سرمایهاش را باخته سرانجام بر اثر آزارها و بیتوجهیهای دختراناش به احتضار میافتد و دختران ناسپاس حتا حاضر نمیشوند آخرین آروزی پیرمرد را، که همانا دیدن آنها پیش از مرگ است، برآورده کنند. بالزاک را حقیقتن باید کاشف ظریفترین جنبههای روح انسان دانست. او با روایت زندهگی بابا گوریو و تقلاهای راستینیاک، نشان میدهد که پول تا عمق روح ما نفوذ کرده و بر همهی مناسبات عاطفی و اجتماعی ما فرماندهی میکند. صحنهی مرگ گوریو و رفتاری که دخترهایاش با او میکنند واقعن تراژیک و تکاندهنده است و آنجایی به اوج سوزناکی خود میرسد که آنها و شوهرانشان حتا حاضر نمیشوند برای خاکسپاری گوریو بیایند و راستینیاک و بیانشون خودشان ترتیب کفن و دفن غریبانهی او را میدهند. پدری که همهی زندهگیاش را پای دخترها ریخته، چون دیگر آهی در بساط ندارد، حتا لایق یک دعا بر سر قبر و ریختن اشکی هم نیست. بابا گوریو را، همچون دیگر آثار بالزاک، چندین مترجم به فارسی برگرداندهاند. در میان آنها سه ترجمه از همه بهتر است: ترجمهی «م. ا. به آذین» (چاپ اول انتشارات نیل، سال ۱۳۳۴، بازنشر توسط ناشران مختلف) ترجمهی «ادوارد ژوزف» (چاپ اول بنگاه ترجمه و نشر کتاب در دههی سی شمسی، باز نشر توسط نشر ققنوس،) و ترجمهی زندهنام «مهدی سحابی» (نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۸۸.) من هر سهی این ترجمهها را با هم قیاس کردهام و انصاف باید داد که هر سه دقیق، روان و خوباند. زبان ترجمهی بهآذین و ژوزف، با آنکه با بیش از نیم قرن از انجامشان میگذرد، هنوز هم روان و خواندنیست اما خوب، ترجمهی مهدی سحابی زیر و بمهایی را رعایت کرده که در این دو ترجمه نمیبینیم. سحابی همهی اشارات و تلمیحات متن را در پینوشتها توضیح داده اما دو مترجم دیگر یا عبارتی ساده برای واژههای خاص فرهنگ اروپایی انتخاب کردهاند یا آنها را حذف کردهاند و یا بدون هیچ توضیحی صرفن نقل کردهاند. متن ژوزف پر است از گرتهبرداری، نظیر «مثل زاغ خوشحال،» در حالی که سحابی به ندرت اصطلاحات را لفظ به لفظ برگردانده و معادلهای فارسی برای اینطور موارد استفاده کرده است. نیز متن بهآذین واژههای حذفشدهی کمتری نسبت به متن ژوزف دارد. بهطور خلاصه، اگر مخاطب معمولی ادبیات باشید، ترجمهی ادوارد ژورف برایتان جذابتر است. فصلبندی دارد و وقتتان را با توضیح همهی زیر و بمهای تخصصی متن نمیگیرد. فقط داستان را با شما شریک میشود. اگر نخبهترید، و پژوهشگرانه به ادبیات میپردازید و نه صرفن از روی لذت، ترجمهی سحابی را به شما توصیه میکنم. و اگر ما بین این دو گروه قرار میگیرید، ترجمهی بهآذین باب دندانتان خواهد بود. فقط خاطرتان باشد اگر دوست ندارید دیگران اشکهایتان را ببینند، بابا گوریو را در خلوت بخوانید! لطفا صبر کنید تا فایل پی دی اف زیر آپ شود . قابل مشاهده. |