ماری هانری بِیل..استاندال( نویسنده شاهکار جاویدان «سرخ و سیاه») - نسخه قابل چاپ +- انجمن فیلم سازی و کارگردانی|انجمن ناجی|ناجی فروم|وبلاگ سازی ناجی| (http://kargardani.ir) +-- انجمن: بخش عمومی انجمن فیلم سازی و کارگردانی هنرهفتم (/forum-82.html) +--- انجمن: هنرهفتم (/forum-195.html) +---- انجمن: بیوگرافی (/forum-114.html) +----- انجمن: بیوگرافی هنرمندان (/forum-115.html) +------ انجمن: نویسندگان (/forum-116.html) +------ موضوع: ماری هانری بِیل..استاندال( نویسنده شاهکار جاویدان «سرخ و سیاه») (/thread-44.html) |
ماری هانری بِیل..استاندال( نویسنده شاهکار جاویدان «سرخ و سیاه») - محسن قادری - 11-23-2013 03:18 AM ماری هانری بِیل
زادروز ۲۳ ژانویه ۱۷۸۳ گرونوبل درگذشت ۲۳ مارس ۱۸۴۲ ملیت فرانسه نامهای دیگر استاندال آثار سرخ و سیاه کودکی و جوانی هانری بل نویسنده شاهکار جاویدان «سرخ و سیاه» در ماه مه سال ۱۷۸۳ در شهر «گرونوبل» فرانسه متولد شد. هانری بل در طفولیت مادرش را از دست داد، و به ناچار کودک در میان یک مشت اقوام پدری که همه مستبد و خودرأی و عبوس و اخمو بودند و به کمترین بهانهای کتکش میزدند، بزرگ شد. بل، تحقیرها و خشم و کینههای خود را در سکوتی رنجبار فرو میخورد و همین وضع اثر عجیبی در روحیه اش به جا گذاشت. هانری در ۹ سالگی از «گرونوبل» گریخت و به پاریس آمد. ورود او مصادف با فردای روزی بود که «ناپلئون» کودتا کرده و امپراطوری خودرا تشکیل داده بود. «بل» نیز با شوق و ذوق بسیار به ماجرا کشانده شد و در قسمت کارپردازی ارتش ناپلئون استخدام گردید. وی دو روز پس از رفتن بناپارت به جبهه جنگ ایتالیا از معبر «سن برنار» گذشت و در پای قلعه به زیر رگبار آتش توپخانه رفت ولی عمرش به دنیا بود. از آنجا به «میلان» وارد شد و در جنگ «مارانگو» که از شاهکارهای جنگی ناپلئون است شرکت جست. سپس به پاریس بازگشت و چندین سال از عمر خود را به کشیدن نقشهها و طرحهای ادبی گذراند و تجاربی حساس به دست آورد. در سال ۱۸۰۶ مجدداً به خدمت کارپردازی ارتش ناپلئون در آمد و همراه امپراطور به «پروس» و سپس به «روسیه» رفت. این دوره از ادوار قهرمانی زندگی استاندال محسوب میشود، چه وی در این مدت توانست به ذوق و پشت کار خود میدان دهد و هوس سوزان خود را بدین ماجراهای سخت و مشقت بار تسکین بخشد. روزهای سخت و تیرهای که بر او گذشت به هیچ وجه نتوانست خللی به صفا و آرامش و خونسردی او وارد آورد. در روزهای محنت بار عقب نشینی ناپلئون از روسیه، استاندال فرد با انضباطی بود که هر روز صبح خویشتن را در لباس مرتب و تمیز و با ریش تراشیده به فرمانده اش معرفی میکرد و آثار ترس، وحشت و یأس و پریشانی در سیمای او خوانده نمیشد؛ ولی با این اوصاف خستگی او را بسیار ضعیف کرد. در سال ۱۸۱۳ از خدمت ارتش کناره گرفت و پس از شکست ناپلئون، چون استاندال با طرفداران بازگشت خانواده «بوربن» سخت دشمن بود و تاب دیدار سلطنت طلبان و «ژزوئیتها» و اشراف را نداشت، با آنکه ریاست اداره کل خواربار پاریس را به او دادند، حاضر به همکاری با مخالفان نشد و با فقر و پریشانی به «میلان» رفت ولی تنها چیزی که در آن شهر داشت نعمت آزادی بود. از این به بعد دوران دیگری در زندگی استاندال شروع میشد، بدین معنی که چون دیگر نمیتوانست از فعالیت و کار خود لذت ببرد، لذت دنیا را در شعر و موسیقی و سفر و عشق و ادبیات جست. پلاک منزل بل در ۱۸۱۲ شروع کار ادبی. چون او از کودکی مفتون هنر بود و اصول نقاشی و موسیقی را فرا گرفته بود و اطلاعات وسیع وی در این هنرها به نحو بارزی در آثارش نیز به چشم میخورد. وی پس از چندی مورد سوء ظن پلیس اتریش واقع شد و از میلان تبعید گردید و دو مرتبه به پاریس برگشت بازگشت او مصادف با انقلاب ژوئیه بود و این واقعه او را بسیار شاد و خرسند ساخت، چون به عقیده او «لویی فیلیپ» بیش از شارل دهم و لویی هیجدهم قابل تحمل بود. او پس از انقلاب ژوئیه، باردیگر شغل دولتی یافت و به سمت کنسولی به «تریست» و بعد به «سیویتا وچیا» (Civita – Vechia) فرستاده شد و چون معاش روزانه اش را تامین شده دید، دیگر جز برای سرگرمی و لذت خویش چیزی ننوشت. شاید «خاطرات یک سیاح» را بتوان از این قاعده مستثنی دانست، لیکن هانری بل که نام مستعار استاندال را برای خود برگزیده بود هنگام نگارش آن در مرخصی به سر میبرد و به دلیل اینکه فقط نصف حقوق خویش را دریافت میداشت، وضعش بی شباهت به وضع قبل از انقلاب نبود. در مورد آثار وی میتوان گفت رمان اولیه وی به نام «آرماسن» اثری نامفهوم و گنگ تلقی گردید و حتی از مجموعه داستانهای وی به نام «عشق» که به سال ۱۸۲۲ منتشر گردید نیز استقبالی نشد. اما وی مردی بود که به کار هنر خود ایمان داشت و این نامرادیها نتوانست قدرت خلاقهٔ عظیم او را درهم شکند. استاندال بین سالهای ۱۸۱۵ و ۱۸۳۰ شغل و کاری نداشت و تقریباً جز قلم وسیلهٔ دیگری جهت تامین معاش برایش باقی نمانده بود. او در این مدت نویسندگی را به عنوان حرفهای انجام میداد، اما پس از ۱۵ سال که توانست برای تأمین معاش خود کاری بیابد نویسندگی را به خاطر هنر انجام میداد و این دوران در حقیقت اوج معنوی کارهای وی است. در سال ۱۸۳۰ «گردشهای رم» را منتشر کرد و این اثر قدرت وی را به روشنفکران شناسانید و در سال ۱۸۳۱ توانست شاهکار جاودانه خود را به نام «لوسین لوان» یا «سرخ و سیاه» را منتشر کند که در آن زمان کمترین استقبالی از آن نشد و در سال ۱۸۳۹ نیز شاهکار دیگر خود را به نام «صومعه پارم» منتشر کرد که آن هم در آن زمان با موفقیت روبرو نشد. از دیگر آثار وی کتابی است در شرح حال خود، که پنجاه سال بعد از مرگش منتشر شد و در آن صداقتی توأم با جسارت به چشم میخورد. سبک استاندال نویسندهای است رئالیست و توانا که سبکی بسیار خشک و عاری از تکلف دارد. رومانتیکهای هم عصر او به هیچ وجه پی به زندگی پر احساسی که در بین آثار او موج میزد نمیبردند و او را نویسندهای بی ارج میدانستند، ولی او علیرغم قضاوت احمقانه و ناشی از تعصب آنان همچنان به نوشتن ادامه میداد. خودش میگفت: «من برای مشتی خواص مینویسم، حرفهای مرا در سال ۱۸۸۰ خواهند فهمید.»اتفاقا همین طور هم شد زیرا در آن ایام (تقریباً سال ۱۸۸۰) پی بردند که این نویسنده توانا چه حساسیت و روشن بینی عجیبی داشته و چگونه از دنیا و مافیها - یعنی از عالم خارج - بریده و به سیر و سیاحت درون انسان پرداخته و در تجزیه و تحلیل روان آدمی حتی از جزئیات نیز غافل نبوده و در این راه وظیفهای خطیر را به نحوی احسن انجام داده و به حق لقب «کاونده قلب آدمی» برازنده اوست. استاندال یکی از نظریه پردازان ادبی و هنری قرن ۱۸ و ۱۹ اروپا نیز میباشد. علت جاودانی شدن رمانهای محدود او را صداقت خاص ادبی و هنری اش میدانند. او خود میگوید: «نویسنده بزرگ باید از صفر شروع کند و خوانندگان خاص خود را بیابد.» درسه رمان مشهور او، سه قهرمان یا سه نماینده مختلف از اقشار و طبقات: کارگری، بورژوازی و اشرافی، سکان تاریخ را در دست میگیرند. استاندال در جوانی آرزو میکرد که روزی بتواند چون شکسپیر، سروانتس و مولیر بنویسد. او میگوید: «نویسندگی باعث آرامش درونی و روانی اهل قلم میشود، یعنی او مینویسد تا خود و محیط و جامعه اطرافش را بهتر بشناسد.» استاندال یکی از نقشهای ادبیات را، تسلط به مشکلات خود و شناخت زندگی میداند. او مدعی بود که با کمک رمان میتوان حقیقت را نشان داد، یعنی نقش رمان را مهمتر از نقش کتابهای تاریخی میدانست و برخلاف رهنمودهای منتقدین چپ، لذت بردن از مطالعه رمان را لازم میدانست و آن را ضعف و ننگی برای نویسنده به حساب نمیآورد. در آثار استاندال اغلب تضاد آرزوهای فردی انسان و روابط غیرعادلانه جامعه بورژوازی و سرمایه داری عمده میشوند. چون او به انتقاد از جامعه و فرد میپردازد، مطالعه آثارش حتی امروزه جذابیت خاصی دارند. به علت جانبداری استاندال از جنبش خردگرایی و روح آزادیخواهی قرن ۱۸ اروپا، آثارش تمایلات رئالیستی دارند. او در نوشتههایش به افشای کلیسا هم پرداخت. اشاعه ایدههای عصر روشنگری باعث شد که استاندال برای حل و فهم مسائل اجتماعی، نیاز به شناخت جهان را احساس کند. او خود مبلغ ارزشهای دوره روشنگری و مخالف سلطنت شد. طبق فلسفه ادبی استاندال، آگاهی انسان بر اثر مقایسه نظرات و عقاید مختلف حایز میشود. استاندال چون روشنفکران زمان خود میگفت، آب و هوا و تاریخ یک مملکت، فرهنگ و جامعه آن را زیر تاثیر قرار میدهند. قهرمانان آثار استاندال معمولاً برای آزادی خود مبارزه میکنند و نه برای آزادی دیگران. رمانهایش سرنوشت انسانهایی هستند که در سالهای هرج و مرج بعد از انقلاب در جستجوی خود و حقیقت زحمت میکشند و عرق میریزند. نقش قهرمان در جامعه و اهمیت عشق انسانی، دو موضوع مهم رمانهای او هستند. به نظر استاندال، هر قهرمانی دشمن بحران حاکم بر جامعه خود میشود و سعی میکند برای برطرف نمودن آن مسوولیتی را به عهده بگیرد. ارزشهای جامعه روبه زوال اشرافی، قهرمان رمان را مجبور میکند که برای دفاع از حقوق فردی و گروه برگزیده وابسته به خود فعالیت نماید. او میگوید، هر اثر جاودانی ادبی، در خدمت یک ایدهآل و هدف بزرگ است. به نظر مورخین ادبیات، استاندال غالباً بین مکتب رمانتیک و مکتب رئالیست در نوسان بود، گرچه او میکوشد مانند رئالیستها خواننده را خردمندانه قانع کند و نه مانند رمانتیکها با خواننده رابطه احساسی و عاطفی برقرار نماید. منتقدین ادبی توصیه میکنند برای درک آثار استاندال نباید دنبال نظریه ادبی گشت بلکه بایدانگیزههای هنری و روانشناسانه او را پیدا نمود. به زبان نیمه فرنگی امروزه، میتوان گفت که استاندال در رابطه با زنان در جامعه، همچون رمانتیکها نقش آنها را دراماتیزه و خود آنها را ایدهآلیزه میکرد. یعنی او با کمک ادبیات، حدود دویست سال قبل به دفاع از نقش و حقوق و حیثیت و ارزش زنان پرداخت. نام مستعار نام واقعی استاندال، هنری بیل است. استاندال بعد از بالزاک از مهمترین نویسندگان فرانسوی است. او یکی از پیشکسوتان ادبیات رئالیسم انتقادی نیز هست. به نظر هم عصران او، چون آثار استاندال اغلب اتوبیوگرافی گونه بودند، نام مستعار را اختیار کرد تا مورد پیشداوری غلط کلیسا و فضولهای باسواد قرار نگیرد. نیچه در رابطه با استفاده از نام مستعار مینویسد: زمانیکه کتاب حرفی برای گفتن دارد، نویسنده باید سکوت کند و خود را عقب بکشد. روانشناسان غرب هم به غلط، استفاده از نام مستعار را ترس از پدر زورگو یا انکار خویشاوندی با نام خانوادگی و رابطه با پدر خود میدانند. جامعه شناسان از دلایل دیگری نام میبرند، از جمله: فروتنی نویسنده، ترس از تعقیب دولت، ترس از خواننده و جو فرهنگی حاکم، نداشتن اعتماد به نفس لازم، جدی نگرفتن خود، فرار از نام خانوادگی طولانی و چندطبقه، و یا یک بازی مخفی بچگانه و شوخی با خواننده. یعنی استفاده از نام مستعار، نه یک توطئه دشمنانه ژورنالیستی است و نه هرزه گری بی اصول. مرگ. هانری بل در ۲۴ ماه مه سال ۱۸۴۲ دچار سکته قلبی شد و این عارضه او را از پای درآورد. آثار خاطرات یک سیاح آرماسن عشق - مجموعه داستان (۱۸۲۲) گردشهای رم (۱۸۲۲) سرخ و سیاه (۱۸۳۰) صومعه پارام (۱۸۳۹) به فارسی. کتابهای سرخ و سیاه ترجمه مهدی سحابی نشر مرکز و عبدالله توکل نشر نیلوفر، صومعه پارم و راهبهٔ دیر کاسترو از جمله آثار اوست که به فارسی ترجمه شدهاست. منابع و پانویسها پرش به بالا ↑ این نام در فرانسوی استاندال تلفظ میشود: تلفظ در اینجا. آفتاب روزنامه اعتماد |