کار کلاسی و تماشای فیلم هملت و بررسی فیلم نامه هملت - نسخه قابل چاپ +- انجمن فیلم سازی و کارگردانی|انجمن ناجی|ناجی فروم|وبلاگ سازی ناجی| (http://kargardani.ir) +-- انجمن: دانشگاه واحد 48 (/forum-9.html) +--- انجمن: ترم های دوره ی کارشناسی کارگردانی (/forum-12.html) +---- انجمن: ترم اول کارشناسی کارگردانی ... (/forum-135.html) +----- انجمن: آشنایی با هنرهای نمایشی:استاد هاشمی (/forum-17.html) +----- موضوع: کار کلاسی و تماشای فیلم هملت و بررسی فیلم نامه هملت (/thread-33.html) |
کار کلاسی و تماشای فیلم هملت و بررسی فیلم نامه هملت - محسن قادری - 11-07-2013 05:48 PM هملت از وب سایت تخصصی انجمن فیلم سازی و کارگردانی هَملِت (Hamlet) نمایشنامهای تراژیک اثر ویلیام شکسپیر است که در سال ۱۶۰۲ نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان به شمار میآید. ۱ خلاصه داستان ۲ شخصیتها ۳ صحنههای مهم ۴ نگاه فلسفی ۵ نگاه روان کاوانه ۶ تحلیل نمایش ۷ در زبان فارسی ۸ آلبوم تصاویر ۹ پنج بازیگر معروف ایفاگر نقش هملت ۱۰ بازیگران نقش هملت در سینما ۱۱ پیوند به بیرون ۱۲ منابع خلاصه داستان.
طرحی برای اجرای" ادوارد گوردن گریک" کارگردان روسی - ۱۹۰۸
داستان این نمایش نامه از آنجا آغاز میشود که هملت شاهزاده دانمارک از سفر آلمان به قصر خود در هلسینبورگ دانمارک بازمیگردد تا در مراسم خاک سپاری پدرش شرکت کند. پدرش به گونه مرموزی به قتل رسیدهاست. کسی از چندوچون قتل شاه آگاه نیست. در همان حین هملت درمییابد که مادر و عمویش باهم پیمان زناشویی بسته و هم بستر شدهاند. وسوسهها و تردیدهای هملت هنگامی آغاز میشود که روح شاه مقتول بر او نمودار میگردد. روح بازگو میکند که چگونه به دست برادر خود به قتل رسیدهاست و از هملت میخواهد انتقام این قتل مخوف و ناجوانمردانه را بازستاند. هملت در این اثنا درمییابد که پدر معشوقهاش اوفلیا نیز در قتل پدرش دست داشتهاست. اوفلیا از نقشههای هملت آگاه میشود و پس از آگاهی از مرگ پدرش مجنون میگردد و خود را در رودخانهای غرق میکند. سرانجام هملت انتقام پدر را از عمو میگیرد و در پایان نمایش هردو کشته میشوند.[۱] شخصیتها. مرگ اوفلیا کلادیوس: پادشاه دانمارک و عموی هملت هملت: پسر شاه سابق، و برادرزادهٔ پادشاه کنونی گرترود: ملکه دانمارک، و مادر هملت پولونیوس: لرد چمبرلین اوفلیا: دختر پولونیوس و معشوقهٔ هملت هوریشیو: دوست هملت لیرتیز: پسر پولونیوس کورنلیوس، روزنکرانس، گیلدسترن: دوستان هملت مارسلوس: افسر برناردو: افسر فرانسیسکو: سرباز رینالدو: خادم پولونیوس شبح: پدر هملت فورتین براس: شاهزاده نروژ گروه بازیگران دورهگرد صحنههای مهم. هملت - اثر "توماس بترتون" صحنه حضور هملت در مراسم تاج گذاری و عروسی کلادیوس با لباس سیاه عزا[۲] صحنه ظهور روح پدر[۳] صحنه کارگردانی بازیگران دوره گرد و اجرای نمایش درمقابل دیدگان شاه.[۴] صحنه تک گویی معروف هملت و سپس حضور اوفلیا[۵] صحنه خوابگاه مادر و قتل پولونیوس[۶] صحنه دیوانگی اوفلیا و سپس خبر مرگ او[۷] صحنه تعویض نامه شاه در کشتی در راه تبعیدگاه[۸] صحنه نمازخانه و انصراف از قتل شاه در حین نیایش[۹] صحنه گورستان و گفتگوی فلسفی هملت با گورکنها[۱۰] صحنه مبارزه هملت و لیرتیز و عاقبت ماجرای مسموم شدن هملت، ندامت مادر و انتقام گرفتن از شاه[۱۱] صحنه مرگ هملت و آخرین دیالوگ نمایش از زبان فورتینبراس[۱۲] نگاه فلسفی. هملت درپی رام ساختن طبع وحشی انسان است؛ اما در عملی ساختن این هدف دچار تردید و وسوسه میگردد. از تردید و دودلی دچار افسردگی (مالیخولیا) میشود. "بودن یا نبودن" پرسش بزرگ هملت است. احتجاج هملت شکسپیر بر سر دوراهی انتخاب؛ یا مبارزه علیه امواج دریای فتنه و ریا و ایستادگی در برابر شرارت و پلیدی است و سزاوار صفت انسان بودن یا تسلیم خواریِ بخت شدن و بزرگوارانه تقدیر محتوم را پذیرفتن و آنگاه در حضیض روزمرگی، عمر دوروزه را با ذلت گذراندن را شکسپیر در نمایشنامه اینگونه بیان میکند.[۱۳] اولین نسخه چاپی تک گویی بودن، یا نبودن، سوال اینجاست آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم، و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟ بمیریم، به خواب رویم- و دیگر هیچ؛ و در این خواب دریابیم که رنجها و هزاران زجری که این تن خاکی میکشد، به پایان آمده. این سرانجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود. مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن... ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید میآید ما را به درنگ وامیدارد. و همین مصلحت اندیشی است که این گونه بر عمر مصیبت میافزاید؛ وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم، اهانت فخرفروشان، رنجهای عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران و دست ردّی که نااهلان بر سینه شایستگان شکیبا میزنند، همه را تحمل کند، در حالی که میتواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟ کیست که این بار گران را تاب آورد، و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟ اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید، از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد، اراده آدمی را سست نماید؛ و وامیداردمان که مصیبتهای خویش را تاب آوریم، نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمیدانیم. و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته، و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بی رنگ میکند؛ و از این رو اوج جرءت و جسارت ما از جریان ایستاده و ما را از عمل بازمیدارد. آه دیگر خاموش، افیلیای مهربان! ای پری زیبا، در نیایشهای خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر." نگاه روان کاوانه. به اعتقاد منتقدان نقد روانشناختی بر این نظر استوار است که درنگ هملت در کشتن و انتقام گرفتن از عمویش کلادیوس در این نکته نهفته است که هملت با عمویش همسانپنداری میکرد و بر این باور بود که کلادیوس کاری را انجام دادهاست که خود هملت زمانی میخواست انجام دهد؛ یعنی پدر را از بین ببرد تا تنها خود مورد توجه مادر قرار بگیرد. شکسپیر از کلادیوس تصویری را نشان میدهد که نشانگر خصومت سرکوبشدهٔ هملت نسبت به پدرش است که در جلب توجه مادر رقیب اوست.[۱۴] شکسپیر و همعصرانش در ورد فرایند فیزیولوژیکی بدن و ارتباط ذهن و روح در حیطه اخلاط چهارگانه بدن (بلغم، سودا، صفرا و خون) تعابیر و اندیشههای بسیار داشتند و نظریات علما و صاحبنظران پیش از خود و همعصرانشان را در بسیاری از آثارشان به کار میبستند. روان رنجوری، شیدایی، بیارادگی و وسواسی که در هملت به عنوان محوریترین شخصیت نمایشنامه سراغ داریم، همگی حاکی از شخصیت سوداوی - مالیخولیایی وی است. عدم توازن و بیتناسبی اخلاط در هملت باعث برانگیخته شدن جنون وی بودهاست.[۱۵] تحلیل نمایش. در نوشتههای شکسپیر طبیعت انسان همچون طبیعت سرکش سرشار از چیستانها و شگفتی هاست. خون خواهی پدر یکی از "طبیعی ترین" خصایص انسانی است که خط اصلی این نمایشنامه را ترسیم میکند. بخش بزرگی از نمایشنامه شرح تردید اجتناب ناپذیر هملت به انتقام است. انتقام تم اصلی نمایشنامه است. اما طبع بشری اصولاً چندگانه و پیچیده تر از آن است که به سادگی به ماشین قتل تبدیل شود.[۱۶] تحلیلهای مدرن:[۱۷] شخصیت فورتینبراس در مرکز توجه قرار دارد. در تفسیرهای ساختارگرا، هملت نمایشی است از موقعیتهای تمثیلی، سیستمی از آیینهها که موضوعی واحد در هر یک از آنها انعکاسی تراژیک، دردناک، طنزآمیز یا گروتسک وار دارد: سه پسر که هرکدام یکی پس از دیگری پدران خود را از دست دادهاند، یا مثلاً دیوانگی هملت و اوفیلیا. تفسیرهای تاریخی: هملت نمایشی درباره قدرت و وراثت است. در نمونه اول فورتینبراس خود دگرگون شده و واسطهای برای هملت است و در تعبیر دوم فورتینبراس وارثی برای تاج و تخت دانمارک است. او کسی است که زنجیره جنایت و انتقام را قطع میکند و نظم را به قلمرو پادشاهی دانمارک بازمیگرداند. این نظم را میتوان به مثابه بازگشت قانون اخلاقی فهمید یا به مثابه "اخلاق جدید در اروپا".[۱۸] پایان نمایش: را دو گونه تفسیر کردهاند. اگر کسی بخواهد تضادهای اخلاقی هملت را در زمینهای تاریخی – خواه رنسانس، خواه مدرن بررسی کند، نمیتواند از نقش قاطعانه فورتینبراس چشم پوشی کند. مشکل در طرح نمایش این است که فورتینبراس تنها طرحی کلی است. او فقط دو بار بر صحنه ظاهر میشود: اولین بار در پرده چهارم وقتی که او و سپاهش در راه لهستان هستند و بار دوم هنگامی که پس از کشتاری فجیع و فراگیر میآید تا بر تخت نشیند. اما در طول نمایش بارها به فورتینبراس جوان اشاره میشود. پدرش در دوئلی با پدر هملت کشته شدهاست. پدران تمامی جوانان نمایش - هملت، لیرتیز و اوفیلیا - کشته شدهاند. تماشاگر در یافتن ردپایی از گذشته فورتینبراس گیج میشود. از قطعات آغازین نمایش اینطور میفهمیم که او درصدد جنگ با دانمارک است، سپس او با لهستانیها برسر یک تکه زمین بی مقدار میجنگد و عاقبت در کاخ السینور ظاهر میشود. اوست که آخرین کلمات این نمایش خشونت بار را بر زبان میآورد. = این شاهزاده جوان نروژی کیست؟ - نمیدانیم شکسپیر به ما نمیگوید او نماینده چیست؛ تقدیر کور، پوچی جهان یا پیروزی عدالت؟[۱۹] محققان شکسپیرشناس در توجیه هر سه تفسیر کوشیدهاند - این کارگردان است که باید تصمیم بگیرد - شکسپیر تنها نام او را به ما گفتهاست. اما این اسم نیز معنادار و دلالتگر است: فورتینبراس[۲۰] یعنی مرد قوی دست، مرد جوان و نیرومند. او میآید و میگوید: = این اجساد را بردارید، هملت جوان خوبی بود، اما او مردهاست. اکنون من پادشاه شما هستم. کنون به یاد میآورم که بر این تاج و تخت حقی دارم. نمایشی بزرگ به پایان آمدهاست. انسانهایی به جنگ برخاستند، توطئهها کردند و یکدیگر را کشتند. به خاطر عشق دست به جنایت زدند چنان که به خاطر عشق دیوانه نیز گشتند. سخنانی شگفت درباره زندگی، مرگ و سرنوشت بشر بر زبان راندند. برای یکدیگر دام نهادند و خود در آن دام افتادند. از قدرت خویش دفاع و علیه قدرت شورش کردند. آنها میخواستند جهانی بهتر بسازند یا شاید هم تنها میخواستند خود را نجات دهند. هریک از آنان به خاطر چیزی به پا خاستند. حتی جنایات شان عظمتی قطعی داشت. آن گاه جوانی نیرومند از راه میرسد و با لبخندی ملیح میگوید: این اجساد را بردارید، اکنون من پادشاه شما هستم. [۲۱] در زبان فارسی هملت در صحنه گورستان - مجسمه برنزی === ترجمه خطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب تمام کنندهٔ </ref> بدون برچسب <ref> علاءالدین پازارگادی، در مجموعهٔ آثار نمایشی ویلیام شکسپیر، سال ۱۳۷۵ مصطفی رحیمی، ۱۳۷۱، برای اجرای عمومی قبل از چاپ کتاب توسط قطبالدین صادقی، سال ۱۳۷۰[۲۲] میر شمس الدین ادیب سلطانی تحت عنوان «سوگنمایش هملت شاهپور دانمارک»، سال ۱۳۸۵ |