سر آلفرد جوزف هیچکاک - نسخه قابل چاپ +- انجمن فیلم سازی و کارگردانی|انجمن ناجی|ناجی فروم|وبلاگ سازی ناجی| (http://kargardani.ir) +-- انجمن: بخش عمومی انجمن فیلم سازی و کارگردانی هنرهفتم (/forum-82.html) +--- انجمن: هنرهفتم (/forum-195.html) +---- انجمن: بیوگرافی (/forum-114.html) +----- انجمن: بیوگرافی هنرمندان (/forum-115.html) +------ انجمن: کارگردانان و فیلم سازان (/forum-117.html) +------ موضوع: سر آلفرد جوزف هیچکاک (/thread-131.html) |
سر آلفرد جوزف هیچکاک - محسن قادری - 08-22-2014 02:57 AM سر آلفرد جوزف هیچکاک زاده ۱۳ اوت ۱۸۹۹ لیتون ستون, لندن درگذشته ۲۹ آوریل ۱۹۸۰ (۸۰ سال) لوس آنجلس, کالیفرنیاFlag of the United States.svg ایالات متحده آمریکا ملیت Flag of England.svg انگلستان زمینه فعالیت کارگردانی و بازیگری همسر الما لوسی رویل ۱۹۸۲ -۱۸۹۹ فرزندان پاتریشیا هیچکاک (زاده ۱۹۲۸) والدین ویلیام هیچکاک اما جین ویلان
(به انگلیسی: Alfred Hitchcock) (زاده ۱۸۹۹ - مرگ ۱۹۸۰) کارگردانی بریتانیایی که فعالیت عمدهاش در ایالات متحده آمریکا بوده است. هیچکاک بیشتر در زمینه فیلمهای معمایی و دلهرهآور فعالیت داشت. هیچکاک طی شش دهه در ساخت بیش از پنجاه فیلم شرکت داشت (از فیلمهای صامت تا فیلمهای تکنیکالر) تا به امروز به عنوان سرشناسترین و محبوبترین کارگردان فیلمهای سینمایی شناخته میشود. از فیلمهای معروف او میتوان به سرگیجه، پنجره عقبی، شمال از شمال غربی، روانی، بدنام، ربکا و پرندگان اشاره کرد. او در سال ۱۹۵۶ تابعیت ایالات متحده آمریکا را پذیرفت. مجله مووی میکر (فیلم ساز) هیچکاک را تاثیرگذارترین فیلمساز همه دوران ها معرفی کرد ، و اکثریت قریب به اتفاق او را یکی از مهمترین هنرمندان تاریخ سینما می شناسند. [۱]نشریه معتبر سینمایی سایت اند ساوند آلفرد را هیچکاک را بهترین کارگردان تمام ادوار سینمای انگلستان معرفی کرده است.[۲]مجله سینمایی توتال فیلم او را بزرگترین کارگردان سینمای جهان در تمام دوران ها برگزید. [۳]در نظر سنجی بنیاد فیلم آمریکا ۴ فیلم آلفرد هیچکاک به نام های سرگیجه ، روانی ، شمال از شمال غربی و پنجره عقبی در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ قرار گرفتند. آغاز زندگی[ویرایش]هیچکاک در ۱۳ ماه آگوست سال ۱۸۹۹ در لندن متولد شد. وی پسر دوم از سه فرزند یک سبزی فروش به اسم ویلیام هیچکاک بود و خانوادهاش به شدت کاتولیک بودند.سال ۱۹۱۵ کارش را از یک استودیوی فیلمسازی در انگلستان، با سمت طراح تیتراژ فیلم شروع کرد. او که در آلمان تحت تاثیر سبک هیجاننمایی قرار گرفته بود، در بریتانیا کارگردانی را آغاز نمود با وجود آنکه هیچکاک سبکی منحصر به فرد داشت اما از تاثیر پذیری او از سینمای سایر کشورها نمی توان چشم پوشید ، خصوصاً: مکتب مونتاژ شوروی و به ویژه آثار سرگئی آیزنشتاین ، سینمای اکسپرسیونیستی آلمان و به ویژه آثار مورنائو و فریتس لانگ و نیز فیلم ساز آمریکایی دیوید وارک گریفیث به ویژه در دو اثر مهمش ، تولد یک ملت و تعصب. این تاثیر پذیری نه تنها در گفته های خود هیچکاک بلکه در نمونه ای ترین آثارش نیز مشهود است.[۴]دوره حرفه ای[ویرایش]با شروع به کارگردانی ، نام هیچکاک به سرعت مترادف با فیلم ساز ماهر ، حرفه ای و نیز هیجان شد ، فیلم سازی که در هر اثرش امضایش را نیز به جا می گذاشت. حتی در فیلم اولیه ای چون مستاجر که در آن هیچکاک ویژگی های مختلف را با هم ترکیب کرد : آرایش تصویری نور و سایه ، حرکات دوربین پیچیده ای که یاد آور سینمای صامت آلمان بودند ، تدوین استعاری مونتاژ شوروی با برش موازی رایج در سینمای آمریکا. در واقع هیچکاک در مستاجر اولین اثر مشخصا هیچکاکی اش را خلق کرد. فیلمی که مورخین سینما آن را یکی از چند فیلم برجسته و با اهمیت انگلستان در دهه بیست و نیز سینمای صامت انگلستان به شمار می آورند. کار در سینمای صامت در رشد خلاقه هیچکاک به عنوان یک فیلم ساز بسیار موثر و با اهمیت بود. او ضمن کار با فیلم صامت به اهمیت و ارزش تصاویر پی برد و دریافت که صدا تنها می تواند نقشی فرعی در ساختن فیلم ایفا کند. او خود در این زمینه گفته است:« در اغلب فیلم هایی که این روزها ساخته می شود ، کمتر می توان سینما یافت. اغلب این فیلم ها را من تصاویر مردمی که با یکدیگر صحبت می کنند می خوانم. وقتی که داستانی به وسیله سینما بازگویی می شود ، فقط زمانی باید به گفتگو توسل جست که با تصاویر نتوان آن را بیان کرد. من همیشه ابتدا می کوشم تا داستان را به طریق سینمایی و به وسیله یک سلسله تصاویر بیان کنم...»اما دلبستگی هیچکاک به سینمای صامت مانع از این نشد که او نتواند با ورود صدا به سینما کنار بیاید( بر خلاف بسیاری ) ، بلکه او به خوبی توانست به کاربرد و اهمیت صدا ، موسیقی و سکوت پی ببرد و اولین فیلم ناطق او یعنی حقالسکوت ( ۱۹۲۹) نیز به خوبی نشان داد که هیچکاک قابلیت دراماتیک تکنولوژی جدید را درک می کند.سرانجام هیچکاک از سال ۱۹۳۹ و پس از درخشش در سینمای انگلستان راهی هالیوود شد.یکی از ویژگیهای بارز فیلمهای هیچکاک این است که خود او در همهٔ فیلمهایش در یک صحنه، حتی بسیار کوتاه به عنوان بازیگر حضور دارد. آلفرد هیچکاک نکته مهم در مورد وی این است که وی هیچگاه به جایزه اسکار دست نیافته است. در سال ۱۹۴۰ فیلم ربکا جایزه بهترین تولیدکنندگی را از آن سلزنیک کرد و تنها ۵ فیلم وی به نامهای قایق نجات، طلسم شده، پنجره عقبی، روانی و ربکا نامزد اسکار گردید.هیچکاک درباره فیلمهای ترسناکی که ساخته میگوید: من به مانند یک فیلسوف به مردم همان چیزی را میدهم که میخواهند. آنها دوست دارند که ترس و وحشت را تجربه کنند خوب من هم همان را به آنها میدهم. هیچکاک در سال ۱۹۳۹ برای ساخت فیلم ربکا به پیشنهاد دیوید.ا. سلزنیک ، تهیه کننده فیلم ، به آمریکا رفت. با وجود اینکه هیچکاک با کار برای شاخه انگلیسی کمپانی پارامونت تا حدودی با نظام استودیویی هالیوود آشنا شده بود ولی کار در آمریکا آغازگر رابطه ای بغرنج با نظام استودیویی بود. هیچکاک به سازمان یافتگی استودیوها متکی بود ، ولی در مقابل از مداخله تهیه کننده ها بر می آشفت. در این میان سلزنیک از همه بدتر بود زیرا او خود را شخصاً مالک تمام محصولاتش می دانست. هیچکاک هم تلاش می کرد به نوعی دست او را از سر فیلم هایش کوتاه کند مثلاً در فیلم برداری تنها صحنه های لازم را فیلم برداری می کرد و در نتیجه نمی شد فیلم را به شیوه ای غیر از شیوه مورد نظر او تدوین کرد. هیچکاک به طور گسترده به ساخت فیلم برای کمپانی های مختلف آمریکایی پرداخت.از جمله مهمترین فیلم هایی که در این دوران ساخت می توان خرابکار ( ۱۹۴۲ ) و سایه یک شک ( ۱۹۴۳ ) ، هر دو برای کمپانی یونیورسال ، طلسم شده ( ۱۹۴۵ ) برای کمپانی سلزنیک اینترنشنال و بدنام ( ۱۹۴۶ ) محصول کمپانی آر.ک.او اشاره کرد.اما در این میان هیچکاک سعی داشت که خودش را از قید و بند های نظام استودیویی خلاص کند و به سینمایی مستقل که باب میلش بود بپردازد ، او می خواست شیوه های مختلف را تجربه کند و به بررسی کارکرد و اهمیت بخش های مختلف تولید در فیلم سازی بپردازد ، به همین خاطر در سال ۱۹۴۸ دست به تجربه ای نا متعارف و بلند پروازانه زد و فیلم طناب را با چند برداشت بسیار بلند و بدون تدوین ساخت. او سعی کرد در دو فیلم بعدی اش یعنی در برج جدی ( ۱۹۴۹ ) و وحشت صحنه ( ۱۹۵۰ ) نیزتجربه های مشابهی را آزمایش کند ، اما شکست این فیلم ها سر انجام به او آموخت که : «فیلم باید تدوین شود. به عنوان یک تجربه طناب را می توان بخشید ، اما بی تردید وقتی که من در به کار بردن چنین تکنیکی در در برج جدی اصرار ورزیدم ، کاری اشتباه بود.» هیچکاک با فیلم موفق و نسبتاً پر فروش بیگانگان در ترن ( ۱۹۵۱ ) ، بر اساس رمانی به همین نام اثر پاتریشیا های اسمیت وارد دهه ۱۹۵۰ شد. عمده فیلم هایی که هیچکاک در این دهه ساخت فیلم های خوب و موفقی بودند. از جمله این فیلم ها دستگیری یک دزد ( ۱۹۵۴ ) ، بازسازی مردی که زیاد می دانست ( ۱۹۵۵ ) و سه فیلم که شاید روشن ترین تجسم جهان هیچکاک باشند: پنجره عقبی ( ۱۹۵۴ ) ، سرگیجه ( ۱۹۵۸ ) و شمال از شمال غربی ( ۱۹۵۹ ).او از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۲ مجموعه سریالی تحت عنوان «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند» را کارگردانی کرد که در این فیلمها او به عنوان راوی داستان در فیلم حاضر میشد. هیچکاک در پنجره عقبی ( پنجره رو به حیاط ) به موضوع دید زدن و چشم چرانی پرداخت ، کاری که معتقد بود خودش به عنوان یک فیلم ساز انجام می دهد ، یعنی کنکاش زندگی آدم ها و احساسات ، عواطف ، ترس ها و بدجنسی ها و گناه هایشان و ... . هیچکاک در پاسخ به ایرادی که از نظر اخلاقی به فیلم پنجره عقبی گرفتند گفت : « هیچ چیز نمی توانست مرا از ساختن این فیلم باز دارد ، چون که عشق من به سینما از هر ملاحظه ای قویتر است.». هیچکاک فیلم سرگیجه را که بدون شک یکی از بهترین فیلم هایش است را بر اساس داستان از میان مردگان نوشته بوالو- نارسژاک ساخت. این فیلم که از اولین نمونه های عالی فیلم های تغییر شخصیت و جنایت های پیچیده و از پیش طرح ریزی شده بود توجه همگان را جلب کرد. فیلم شمال از شمال غربی نیز فیلمی جالب و سنگین از نوع تریلرهای سیاسی ، جنایی با رگه هایی از طنز خاص هیچکاکی بود که هیچکاک آن را با هزینه ای زیاد برای کمپانی ام . جی. ام (مترو گلدوین مایر) ساخت. موفقیت این فیلم موجب شد که هیچکاک با سربلندی وارد دهه ۱۹۶۰ شود. هیچکاک در سال ۱۹۶۰ ، با وام گیری از برنامه ریزی تولید ، فیلم برداری سیاه و سفید و داستانی هولناک فیلم روح ( روانی ) را ساخت. تمبر یادبود آلفرد هیچکاک - انتشار در سال ۱۹۹۸ - آمریکا روانی با ترکیب مونتاژدرخشان ، حرکات طولانی دوربین و نیز تغییر دراماتیک همذات پنداری تماشاگر ، ضمناً نشانگر تکنیک های پخته هیچکاک نیز بود. هیچکاک خود درباره این فیلم گفته است :« رضایت اصلی من در این است که فیلم تاثیری روی تماشاگران گذاشت ، و من این تاثیر را خیلی مهم تلقی می کنم. من به موضوع توجهی ندارم ، به بازی نیز اهمیتی نمیدهم ، اما برای تکه های فیلم ، فیلم برداری ، نوار صدا و همه اجزاء تکنیکی که باعث شد تا تماشاگران از ترس فریاد بر آورند ، ارزش قائلم. احساس می کنم که خیلی رضایت بخش است چنانچه بتوانیم هنر سینما را برای به دست آوردن چیزی از عاطفه توده مردم به کار ببریم و با روح بی تردید ، به چنین توفیقی نائل شدیم. نه پیامی در این فیلم بود تا تماشاگران را برانگیزد ، نه بازی با اهمیتی یا لذت از داستان ، بلکه همه با فیلم خالص برانگیخته شدند. »این نقل قول ، دلایل هیچکاک را نسبت به ساختن فیلم هایی در این زمینه نشان می دهد. از نظر او فیلم یک کل است که هر جزء آن و هر برش آن ، ضروری است تا آن کل تحقق یابد. به همین دلیل است که فیلم های هیچکاک چفت و بستی محکم دارند. صحنه استحمام در فیلم روانی برش سریع نماها نه تنها در بازگفتن ماجرا موثر واقع می شود ، بلکه در عین حال التهاب و فشار عظیمی به وجود می آورد که با تماشاگر تا آخرین لحظه فیلم به جا می ماند. در فیلم دلهره آور ، هر صحنه باید چیزی بیش از بازگفتن داستان ارائه کند ، به همین جهت است که در فیلم های هیچکاک هر صحنه و هر جزء آن از پیش به دقت ادراک و طرح ریزی می شود و هیچ چیز به دست تصادف یا بداهه پردازی به هنگام فیلم برداری سپرده نمیگردد. از طرفی به نظر هیچکاک : دلهره ، تعجب یا غافل گیری نیست. از نظر او در یک فیلم دلهره آور ، تماشاگر در جریان آنچه که به وقوع خواهد پیوست قرار دارد ، یعنی فاجعه ای که در انتظار قهرمان فیلم است برای تماشاگر مشهود و معلوم است بنابراین می تواند در حادثه شرکت بجوید ، با قهرمان همذات پنداری کند و التهابی فزاینده را تجربه کند. اما با تعجب و غافل گیری ، التهابی وجود ندارد جز بعد از روشن شدن حقیقت. تماشاگر ممکن است وقتی که هیولایی ناگهان از میان تاریکی ظاهر می گردد ، از جای خود بپرد ، ولی بعداً بی درنگ آرام می شود ، اما با دلهره دقایقی را که تماشاگر به انتظار می گذراند تا حادثه اجتناب ناپذیر سر انجام روی دهد ، روی تماشاگر تاثیر دقیق تر و عمیق تری بر جا می گذارد و زمانی طولانی تر نیز دوام می یابد.فیلم های بعدی هیچکاک یعنی پرندگان ( ۱۹۶۳ ) و مارنی ( ۱۹۶۴ ) در زمان خود چندان به گرمی استقبال نشدند ( اگر چه در سال های بعد بیشتر مورد توجه قرار گرفتند ، به ویژه آنکه خود هیچکاک نیز در سال های بعد به واسطه منتقدان و بیشتر منتقدان فرانسوی جایگاهی خاص در عرصه سینما برای خود دست و پا کرد ). در واقع کم کم ستاره هیچکاک رو به افول می رفت و محبوبیتش در نزد تماشاگران رو به کاهش بود. هیچکاک آخرین فیلمش ، توطئه خانوادگی ، را در سال ۱۹۷۶ ساخت.استاد بزرگ تاریخ سینما در ۲۹ آوریل ۱۹۸۰ چشم از جهان فرو بست. در هرحال هیچکاک یکی از مهمترین فیلم سازان کلاسیک است که آثارش همیشه به عنوان نمونه و الگو برای فیلم سازان پس از او بوده. کم نیستند فیلم سازان بزرگی که از هیچکاک به عنوان استادی غائب که فیلم هایش بهترین تدریس سینمایی برایشان بوده نام می برند و هیچکاک و فیلم هیچکاکی نیز چیزی نیست که به آسانی بتوان آن را از سینما جدا کرد. فرانسوا تروفو ( فیلم ساز فرانسوی ) درباره شخصیت هیچکاک گفته است: « زیر ظاهر مردی مطمئن به خویش ، هزل گو و نیشزن ، مردی حساس ، صدمه پذیر و عاطفی نهفته است. مردی که عواطفی را که می خواهد به تماشاگران آثارش منتقل سازد ، خود عمیقاً و به شدت احساس می کند. مردی که در تجسم ترس در سینما نظیر ندارد ، خود موجودی است بسیار ترسان و من تصور می کنم که این جنبه از شخصیتش در توفیق او اثر مستقیم داشته است.» [۵]نقد هیچکاک[ویرایش]مردی که زیاد می دانست-همه ی آنچه بزرگان درباره ی «هیچ» میگویند[ویرایش]هیچکاک، به گونهای شگفت انگیز استاد تعلیق، عاشق سینما و تعریف داستانهایش است. او، با تاثیر از اکسپرسیونیسم از مستاجر شخصیتش را نشان داد.«حق سکوت»نخستین فیلم ناطق خود را به اوج رساند و به فیلمهای تعلیقی«ازگونهٔ تعقیب و گریز مانند مردی که زیاد میدانست، خرابکاری ، ۳۹ پله، خانم ناپدید میشود ،...»پرداخت.در زمان جنگ به هالیوود رفت و ازاندوختهٔ فیلمهای انگلیسی اش بهره برد وبنا به خواست علاقهٔ روز هالیوود، ملودرام روانشناسانه (طلسم شده)، فیلم نوآر (سوءظن، بدنام و طناب)، درامهای مضطرب کننده روانشناسانه (مرد عوضی، سرگیجه و اعتراف میکنم) وحشت آور (روح و پرندگان) و فیلمهای موفق تعقیبی (دستگیری دزد، مردی که زیاد میدانست و شمال از شمال غربی) پرداخت.طنز هیچکاک در دکور پائیزی بی مانند «دردسر هری»شکوفید. او با بکارگیری استادانهٔ تراولینگ، عمق میدان، استوری بورد و برداشت بلند از تجربههای خود لذت برد. «برای فیلمسازان دستورکارهایی هست که باید با دلایل درست بکار برند. نیازی به مفاهیم ژرف نیست. من به پیام فیلم توجه ندارم. من مانند نقاشی هستم که گل میکشد. ساخت فیلم پول فراوان میخواهد که مال دیگران است. وجدانم میگوید باید پول را به آنها برگردانم. سینما پرده ایست که در برابر کلی صندلی باید آنرا پر کرد. باید تعلیق آفرید تا مردم دلسرد نشوند. اگر سیندرلا هم میساختم تماشاگران زمانی خوشحال میشدند که در کالسکه، مردهای میگزاشتم. تماشاگران برای برخی فیلمهایم از زور اضطراب فریاد میزنند. من از این پیشامد خوشم میآید. من روش داستانگویی را از خود داستان بیشتر دوست دارم.» اینست مردی شوخ و بازیگوش، با تاثیر پربار بر هرکس و در هر جا.[۶]گفته های آلفرد هیچکاک[ویرایش]طول فیلم باید رابطه مستقیمی با حجم مثانه بیننده داشته باشد.درام یعنی زندگی بدون تکههای خسته کننده آن.یک فیلم خوب یعنی وقتی که پول شام، دستمزد پرستار بچه و پول بلیط ارزش پرداخت داشته باشد.بیشتر فیلمها یک تکه از زندگی هستند و فیلمهای من، یک تکه از کیک.بازیگرها یک گله گاو هستند.من نگفتم بازیگرها مثل یک گله گاو هستند، گفتم باید با آنها مثل یک گله گاو رفتار کرد.بلوندها بهترین نوع قربانیان هستند. آنها مثل برف دست نخوردهای هستند که رویشان ردی از خون بجا مانده باشد.دیزنی(والت دیزنی انیمیشن ساز معروف) بهترین تیم بازیگری را دارد، هر کدامشان را دوست نداشته باشد، تکه تکهاش میکند.به آنها لذت بدهید، لذتی مانند لحظهای که از یک کابوس بیدار میشوند.من یک کارگردان کلیشه شده هستم، اگر سیندرلا هم بسازم تماشاگران فوراً در کالسکه به دنبال یک جسد میگردند.چیزهایی که آدرنالین خون من را بالا میبرند: ۱- بچه کوچک ۲- پلیس ۳- ارتفاع ۴- اینکه فیلم بعدیام از فیلم قبلیام بهتر نباشد.من یک راه درمان قطعی برای گلودرد دارم، آن را ببرید.من مملو از ترس هستم و تمام تلاشم را میکنم تا از هر نوع پیچیدگی و سختی فرار کنم. من دوست دارم همه چیزهای دور و برم مثل کریستال تمیز و کاملاً آرام باشد.من با پلیس مخالف نیستم، فقط از آنها میترسم.اگر فیلمی خوب است، صدا میتواند قطع شود و تماشاگر هنوز کاملاً حواسش به این باشد که دارد چه اتفاقی میافتد.در یک فیلم داستانی کارگردان خداست و در یک مستند، خدا کارگردان است.انتقام چیز شیرینی است که چاق نمیکند.دیدن یک قتل در تلویزیون میتواند به خلاص شدن شما از شر خصومتهای یکی از مخالفانتان کمک کند و اگر شما هیچ مخالفی ندارید، آگهیهای بعد فیلم میتواند به شما کمک کند.سرقت ادبی یک شیوه استیک نفر یک بار به من گفت که هر دقیقه یک قتل رخ میدهد، پس من نمیخواهم وقت شما را تلف کنم، میدانم که میخواهید به سر کار خود برگردید.تلویزیون قتل را به داخل خانهها برگرداند، یعنی جایی که به آن تعلق دارد.تلویزیون مثل یک تُستر است، شما دکمهاش را فشار میدهید و هر بار چیزی شبیه به قبلی از داخلش بیرون میپرد.تلویزیون مثل اختراع لوله کشی داخلی است، شیوه زندگی و عادات مردم را عوض نکرد، فقط آنها را داخل خانه نگهداشت.هر چه تبهکار فیلم موفقتر، فیلم موفقتر.تنها راه خلاص شدن من از شر ترسهایم این است که آنها را فیلم کنم.وقتی یک بازیگر پیش من میآید و قصد دارد تا راجع به شخصیتی که قرار است آن را بازی کند با من بحث کند من میگویم: ((همه چیز در فیلمنامه هست))، اگر او بگوید: ((پس انگیزهی من چیه؟)) میگویم: دستمزدت.تخم مرغ مرا میترساند، بیشتر از ترس، آشفتهام میکند، تا به حال چیزی آشفته کنندهتر از پاره شدن زرده تخم مرغ و پخش شدن مایع زرد رنگ داخلش دیدهاید؟ خون، قرمز است، خوشحال و بذله گو، ولی زرده تخم مرغ، اعصاب خرد کن، هیچ وقت آن را نخوردم.شانس همه چیز است. شانس من در زندگی این بود که آدم ترسویی باشم. من خوش شانسم که یک ترسو هستم، که آستانه ترس پایینی دارم، به خاطر اینکه یک قهرمان هرگز نمیتواند فیلمی بسازد که تعلیق خوبی داشته باشد.در جواب مادر یکی از طرفدارانش وقتی که نالیده بود از اینکه دخترش بعد از دیدن روانی دیگر زیر دوش نمیرود): ((پس خانم، پیشنهاد میکنم بفرستینش خشکشویی.در روزگار قدیم تبهکاران سبیل داشتند و به سگها لگد میزدند. امروزه تماشاچیان باهوشترند، آنها نمیخواهند که تبهکارشان ناگهان با نوری سبز بر چهرهاش به وسط صحنه پرتاب شود، آنها یک آدم معمولی میخواهند که فقط چند نقطه ضعف داشته باشد.بهترین بازیگر کسی است که نمیتواند هیچ کاری را خیلی درست انجام دهد.مردم دوست دارند انگشت پایشان را داخل آب سرد ِ((ترسیدن)) فرو کنند.حتی شکستهای من (در فیلمسازی) پولسازند و یک سال پس از ساخت به یک کلاسیک تبدیل میشوند.اگر قرار بود من فیلمی بسازم که داستانش در استرالیا میگذشت، یک پلیس را نشان میدادم که ناگهان به داخل کیسه یک کانگورو میپرد و فریاد میزند: اون ماشینو تعقیب کن.تماشاچیان، همه اتفاقات به خاطر آنهاستبرای من روح (روانی) یک کمدی است، باید باشد.صحنههای قتل را مثل صحنههای عاشقانه کارگردانی کنید و صحنههای عاشقانه را مثل صحنههای قتل.من آدم انسان دوستی هستم. به مردم چیزی را میدهم که آنها میخواهند. مردم دوست دارند وحشت زده بشوند، خب من هم آنها را میترسانم.[۷]فیلمشناسی[ویرایش]کارگردانی[ویرایش] توطئه خانوادگی (۱۹۷۶) جنون(۱۹۷۲) توپاز (۱۹۶۹) پرده پاره (۱۹۶۶) مارنی (۱۹۶۴) پرندگان (۱۹۶۳) روانی (۱۹۶۰) شمال از شمال غربی (۱۹۵۹) سرگیجه (۱۹۵۸) مرد عوضی (۱۹۵۶) مردی که زیاد میدانست (۱۹۵۶) دردسر هری (۱۹۵۵) برای گرفتن دزد (۱۹۵۵) پنجره عقبی (۱۹۵۴) ام را نشانه قتل بگیر (۱۹۵۴) اعتراف میکنم (۱۹۵۳) غریبهها در قطار (۱۹۵۱) وحشت در صحنه (۱۹۵۰) طناب (۱۹۴۸) پرونده پاراداین (۱۹۴۷) بدنام (۱۹۴۶) طلسم شده (۱۹۴۵) قایق نجات (۱۹۴۴) سایه یک شک (۱۹۴۳) خرابکار (۱۹۴۲) سوظن (۱۹۴۱) آقا و خانم اسمیت (۱۹۴۱) خانه کنار جزیره (۱۹۴۰) خبرنگار خارجی (۱۹۴۰) ربکا (۱۹۴۰) خانم ناپدید میشود (۱۹۳۸) مأمور مخفی (۱۹۳۶) ۳۹ پله (۱۹۳۵) مردی که زیاد میدانست (۱۹۳۴) والس وینی (۱۹۳۴) شماره هفده (۱۹۳۲) غریب و غنی (۱۹۳۱) ماری (۱۹۳۱) قتل (۱۹۳۰) حقالسکوت (۱۹۲۹) همسر دهقان (۱۹۲۸) شامپانی (۱۹۲۸) سرازیری (۱۹۲۷) تقوای آسمان (۱۹۲۷) حلقه (۱۹۲۷) عقاب کوهستان (۱۹۲۶) مستاجر (۱۹۲۶) باغ تفرجگاه (۱۹۲۵) شمارهٔ سیزده (۱۹۲۲) ناتمام
بازیگری[ویرایش] توطئه خانوادگی (۱۹۷۶) مردی که سایه بزرگی از او در پشت دری شیشهای دیده میشود و به آرامی در حال گفتگوست. (آخرین حضور هیچکاک در فیلمهایش) جنون(۱۹۷۲) توپاز (۱۹۶۹) مردی که در فرودگاه روی صندلی چرخدار نشسته بود پرده پاره (۱۹۶۶) مارنی (۱۹۶۴) مردی که از اتاق هتل خارج میشود پرندگان (۱۹۶۳) مردی که با دو سگ از فروشگاه حیوانات خارج میشود روانی (۱۹۶۰) مردی که کلاه گاوچرانی دارد شمال از شمال غربی (۱۹۵۹) مردی که به اتوبوس نمیرسد سرگیجه (۱۹۵۸) مردی که از کنار دفتر الستر عبور میکند مرد عوضی (۱۹۵۶) گویندهٔ مقدمه مردی که زیاد میدانست (۱۹۵۶) در مراکش (چند لحظه قبل از ترور برنارد) در حال تماشای آکروباسی در بین جمعیت دیده میشود دردسر هری (۱۹۵۵) , برای گرفتن دزد (۱۹۵۵) مردی که در اتوبوس کنار جان رابی نشستهاست ام را نشانه قتل بگیر (۱۹۵۴) مردی که در عکس قاب شده بر دیوار در جمع دانشجویان کالج نشسته است. پنجره عقبی (۱۹۵۴) مردی که در آپارتمان ترانهنویس ساعت کوک میکند اعتراف میکنم (۱۹۵۳) مردی که از بالای پلهها عبور میکند غریبهها در قطار (۱۹۵۱) مردی که با یک ویولن سل سوار قطار میشود وحشت در صحنه (۱۹۵۰) مردی که در خیابان به ایو خیره میشود طناب (۱۹۴۸) مردی که بعد از تیتراژ فیلم در خیابان راه میرود طلسم شده (۱۹۴۵) مردی که آسانسور را ترک میکند سایه یک شک (۱۹۴۳) مردی که در قطار با کارتها بازی میکند خرابکار (۱۹۴۲) مرد جلوی داروخانهٔ نیویورک سوظن (۱۹۴۱) مردی که نامه پست میکند آقا و خانم اسمیت (۱۹۴۱) مردی که در خیابان از کنار دیوید اسمیت عبور میکند خبرنگار خارجی (۱۹۴۰) مردی که در خیابان روزنامه به دست دارد ربکا (۱۹۴۰) مرد کنار باجهٔ تلفن خانم ناپدید میشود (۱۹۳۸) مرد داخل ایستگاه قطار لندن ۳۹ پله (۱۹۳۵) قتل (۱۹۳۰) مردی در خیابان حقالسکوت (۱۹۲۹) مردی در مترو
|