نام کاربری:  
رمز عبور:     



RSS Feed

کد تبلیغات ثابت حرفه ای

ارسال پاسخ  ارسال موضوع 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امیتازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نقد فیلم انسپشن یا Inception,تلقین,کارگردان کریستوفرنولان


*******
کارگردان
Administrators
وضعيت : آفلاین
Trade Count: (0)
ارسال ها:275
تاریخ ثبت نام:Oct 2013
اعتبار: 0
سپاس ها 25
سپاس شده 11 بار در 9 ارسال

مدال فعال

ارسال: #1
Smile نقد فیلم انسپشن یا Inception,تلقین,کارگردان کریستوفرنولان
کارگردان : Christopher Nolan
نویسنده : Christopher Nolan
بازیگران : Leonardo DiCaprio, Joseph Gordon-Levitt, Ellen Page
[تصویر: najiforum_تلقین.jpg]
جوایز:
برنده اسکار: بهترین فیلمبرداری، بهترین صداگذاری، بهترین صدا برداری، بهترین جلوه های ویژه
نامزد اسکار: بهترین طراحی صحنه، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اورجینال، بهترین موسیقی متن
خلاصه داستان:

کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک مهاجم شرکتی با بالاترین قابلیت است. او به ذهن افراد دیگر نفوذ می کند تا ایده هایشان را بدزدد. حالا او توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس کار خود را انجام دهد: کاشتن یک ایده در ذهن یک رقیب و باید آن را چنان خوب انجام دهد که فرد رقیب فکر کند این ایده متعلق به خودش است...

زبان inception زبان ِاسطوره­ای است؛ توتم، رویا، دنیای مردگان و نشانه­های دیگرِ فیلم، مجموعه­ای است که روایت و ساختار اساطیری فیلم را به نمایش می­گذارد. فیلم که هنری فردی و خودآگاه است در واکاوی اسطوره و کنش ناخودآگاه جمعی تلاش می­کند. تحلیل ساختاری نماد­ها ما را در تبیین و تحلیل رابطه اجتماعیِ فیلم و نشانه­ها کمک می­کند.

از نظر لویی اشتراوس، مطالعه اسطوره راهی برای توجیه و تحلیل ساختاری ذهن و مختصات یک جامعه به دست می­دهد، در راستای این تحلیل­هاست که از دل بی ‌نظمی و آشوب، نظم بیرون می­آید، و می­توان برخی فرایندهای منطقی بنیادین که اساس تفکر اسطوره‌ای را تشکیل می­دهند درک کرد. همیشه نظم عمیق­تری از واقعیت مستتر است و ساختارهای عمیقی وجود دارند که شالوده جامعه را تشکیل می­دهند.

در آغاز فیلم می­بینیم سایتو (تاجر ژاپنی) پشت به دوربین و بیننده نشسته و مامورانش "کاب/cobb " را کنار ساحل پیدا می­کنند که همراهش دو شیء دارد؛ " یک اسلحه و یک فرفره".

با نمایش این دو شیء (اسلحه و فرفره) زبان اسطوره­ای فیلم شروع می­شود. "اسلحه" در دوران جدید بهترین ابزارِ آدمکشی و نماد آن است. وسوسه آدمکشی در روان ما قویتر از آنست که تصورش را می­کنیم. میل به "کشتن"، باستانی و­ قدیمی­ترین میلی است که در ناخوداگاه بشر وجود دارد و نسل به نسل از نوع بشر به فرد امروزی ارث رسیده و در پنهان­ترین لایه­های ذهن ناخودآگاه مدفون گشته و به صورت یک "تابو" و عمل ممنوع درآمده است. ممنوعیت همیشه ناشی از یک میل یا آرزوی شدید بر آورده نشده و ناخودآگاه است.

یکی از عمل­های تابویی، میل ناخوداگاه نوع بشر به آدمکشی است. تاریخ اجتماعی افراد دوره­ها و انواع متفاوتی از کشتار آدمی را پشت سر گذاشته است. تحمیلِ ایده ذهنی، شکل ساده شدۀ میل ناخودآگاه به آدمکشی است. فرض بر این است الهام/ inception که در رویا و خواب می­تواند انجام پذیرد شکل پنهانِ عملی تابویی (آدمکشی) است  که به صورت "الهام " تغییر فرم داده و در این حالت می­توان به آن "تابو"  نزدیک شد.

 هر کجا "تابویی" باشد  بلا مانع "توتمی" خواهد بود. "توتم و تابو" در کنار هم معنی می­دهند. " توتم" شیء یا جانداری است که همچون سپر در برابر وسوسه­های فرد محافظت خواهد کرد. در اصل توتم، تجسم نیروی بی­نام و نشانی ­است که در شیء وجود دارد و مورد توجه و پرستش فرد قرار می­گیرد.

نکته بارز فیلم رابطه شیء با آدمی است که در همان آغاز با آن مواجه هستیم. رابطه انسان با توتم و رابطه با شیء ( فتیش/ fetish).

فتیشیسم یک باور بدوی و اسطوره­ای و احترام به یک شىء مادیست که نیرویى جادویى در آن نهفته است و نوعی آیین ابتدایی در جوامع اولیه و غیر متمدن است که به موجب آن، اشیاء نفوذ و تاثیرات خارق­العاده­ای دربردارند، فتیشیسم، شکل و گرایشی از باور و عقاید روح­پرستی animism است. در عقاید و بینش روح­پرستی یا آنیمیسم، روح اصالت دارد؛ روح یا همان نیروی مرموزی که در انسانها و در اشیاء وجود دارد و این بینش، رویا را به اندازه بیداری و مرگ را همچون زندگی اصیل و باورپذیر می­کند. رویا و مرگ در باور و اعتقاد آنیمیسم، نقش اساسی و برجسته­ای را در عالم و جهان به عهده دارند.

در inception کارکرد رویا به اندازه بیداری مورد توجه است. افراد قادرند داخل رويا و خواب يكديگر شوند و شاید درون آن تغييرات ايجاد كنند. اگر دیگری در رویا دیدن سوژه سهیم شود و یا رویا مشترک شود آن رویا دیگر به فرد تعلق ندارد و همه رویادیدگان را شامل می­شود. پژوهشگران اعتقاد دارند برخلاف رویاهای معمولی که در آن رویابین فقط یک ناظر منفعل است، در رویاهای روشن، رویا بین اغلب قادر است رویا را به طرق مختلف مهار کند؛ مثلا کابوسها را به تجربیات مطبوع تغییر دهد، یا اشخاص و موقعیتهای خاصی را فراخواند. با این مشخصات مرز خواب و بیداری و واقعیت و تخیل کم­کم از میان خواهد رفت.

مال، همسر كاب پس از اين‌كه با وي از رويايي طولاني و مشترك بيدار مي‌شود، واقعيت اين جهان را منكر مي‌شود و باور دارد اين جهان نيز يك روياست، به نظرش ‌بايد او و شوهرش در اين جهان خودكشي كنند تا از روياي اين جهان رها و در جهان واقعي‌تر بيدار شوند.كاب شديدا با اين ايده مخالفت مي‌كند و سعي دارد همسرش را منصرف كند، اما نهايتا موفق نمي‌شود و همسرش خودكشي مي‌كند. كاب خود را در مرگ مال مقصر مي‌داند و احساس گناه می­کند و اظهار مي‌كند خودش بوده كه ايده واقعي نبودن جهان را در ذهن او ايجاد كرده است.

به اعتقاد فروید؛ بنا بر نظریه قدیمی آنیمیسم (animism) مردگان می­کوشند تا زنده­ها را به خود جلب کنند و به این فکر هستند که به آنها آسیب برسانند و از حق حیات محرومشان کنند. فرض این است که مرگ، مردگان را انتقامجو و خشمگین می­کند و به دنبال این هستند که در خواب و رویا به سراغ بازماندگان آمده و آنها را به سوی خود جلب کنند. بنابراین عزیزترین مردگان، عین شیاطین­اند که بازماندگان باید از فکرکردن و نزدیک شدن به آنها دوری کنند. بازماندگان از حیاتِ خود در برابر مردگان دفاع می­کنند.

از لحاظ روانکاوی فرویدی و علم ناخودآگاه، زنده­ها در برابر مردگان دارای احساسی متضاد و دوگانه هستند. کشتن یک میل قدیمی و باستانی ناخودگاه جمعی افراد است. آرزویی که اگر تابویی برای او نبود می­توانست موجبات مرگ عزیز باشد. مرگ عزیز یکی از آرزوهای ناخودآگاهانه میل غریزی فرد را ارضا کرده است و احساس گناه در واقع واکنش فرد است به این میل و آرزوی ناخودآگاهانه.

کاب در برابر همسر متوفی­اش (مال) دارای احساس دوگانه و متضاد است: اولین صحنه­ای که مال را با کابِ (در حال خواب دیدن) می­بینیم، کاب احساس متناقض­اش را نسبت به مال می­گوید:

                     می­دونی دلم برات تنگ شده ، ولی نمی­توانم بهت اعتماد کنم.

You know that I am missing you… but I can’t trust you anymore

این حس یک آدم زنده و در قید حیات در برابر عزیز از دست رفته است. زنده­ها در برابر مردگان به طور ناخودآگاه از خود دفاع می­کنند و این باعث می­شود به یک حس گناه برسند که ناشی از دوگانگی احساس نسبت به مرده می­باشد. از یک طرف می­خواهند از حیات خود در برابر مرده دفاع کنند و از طرف دیگر به طور ناخودگاه میل به کشتن در ضمیر ناخودآگاه فرد وجود دارد و اصلِ لذت، کامیابی خود را در آن می­جوید. آدمی برای رهایی از این حس گناه، "توتمی" را برای خود می­سازد که توجه و تمرکز به آن می­تواند روح آشفته و احساس متضادش  را آرام کند.

در فیلم برای این توتم سه خصوصیت بیان می‌شود؛ نخست آنکه خاص باشد و ویژگی داشته باشد که آن را از تمامی موارد مشابه متمایز کند. دوم آنکه همیشه همراه صاحب آن باشد. شرط آخر، تحت هیچ‌ شرایطی نباید به دست فرد دیگر بیفتد.

تحمیل ایده ذهنی (الهام) و همچنین اعتقاد به امکان تسلط به کل دنیا و انرژی تفکری اسطوره­ای و باستانی است که در اعتقاد و افکار انسان امروزی و مدرن بایستی کمتر به چشم بخورد. در بینش "الهام" نوعی از خودخواهی و خودشیفتگی به چشم می­خورد که خاص اندیشه اسطوره­ای است که در آن "اگوی" فرد هنوز از ناخودآگاه جمعی متمایز نشده و شخص با ناخودآگاه جمعی می­اندیشد. در inception این تفکر اسطوره­ای را می­بینیم که در لباس مدرن و قلمروِ مدرنیته، اندیشه باستانی "الهام" محفوظ و دست نخورده باقی مانده است.

کاب و سایتو می­خواهند این "ایده" را در ذهن رابرت فیشر بکارند که او امپراطوری و قدرت پدر را تکه­تکه کند در واقع دست به امحای پدر بزند.

رویای چهارم باعث می­شود تا رابرت فیشر به مرکز امپراطوری انرژی پدرش وارد شده و رمز مورد نظرش را بر گاو صندوقی ببیند که راز علاقه پنهان پدر و فرزند در آن نهاده شده است. گروه کاب برای اغوای رابرت فیشر از احساسات پنهان او نسبت به پدرش، سوء استفاده می­کنند تا رابرت ذهنش را برای تسلیم در اختیار بگیرند. قرار است به رابرت بقبولانند که قدرت پدر را از بین ببرد. در آخرین مرحله تیر به هدف می­خورد و "ایده " کاشته می­شود : "پدرم نمی­خواهد که مثل او باشم".

در اصول روانکاونه، احساس گناه تظاهری است از میل کهن و قدیمی به کشتن پدر و یافتن مادر. از بین بردن امپراطوری پدر و گریز از نام پدر یعنی کشش به سوی مادر، یعنی میل به مادر. "پدر" نه به مفهوم ساده بلکه مفهومی پیچیده است. " به نام پدر"، معادل اصطلاح ِ "کسب یک جایگاه" و یا یک عملکرد برای سوژه است. پدر نمادین عنصر بنیادینِ نظم نمادین است. پدر نمادین نه یک فرد و سوژه واقعی بلکه جایگاهی در نظم نمادین است. پسر وقتی می­گوید "من"، این "من" از همان موقعیت اقتدارمندی می­آید که در اختیار زبان "پدر"  و بزرگ دیگری است و این همان سوژه نظم نمادین است.

نام پدر و امپراطوری بزرگش از مولفه­های مفهومی بنیادین در سناریوی ادیپی است. قانون و نام پدر امکان شکل­گیری پیوند میان تجربه روانی فرد و آن ساختار اجتماعی بزرگتر را که فرد جزیی از آن است فراهم می­آورد. نام پدر جایگاه سوژه در درون ساختار اجتماعی از پیش موجود را مشخص می­کند و سرانجام وحدت خیالی سوژه با مادر را از هم می­پاشد. بنابراین "امپراطوری" و تشکیلات پدرسالاری برای تولید سوبژکتیویته ضروری است.

ساز و کار اصلی در سینمای کلاسیک، همواره بازتولید سناریوی ادیپی و تحکیم وحدت با پدر و اطاعت از قانون پدرسالاری و ابژه سازی/  objectificationمادر بوده است. پسر می­تواند از طریق همسان­پنداری با پدر و تحکیم قدرت او به سوی سوبژکتیویته و ثبات و بعد نمادین حرکت کند.

Inception  از خط عادی سازی اجتماعی خارج شده و به دنبال این است که سوژه از نامِ پدر خلع شود. او دیگر سوژه زبان نیست که ابژه بعد نمادین خواهد شد. در این صورت اختگی صورت نمی­گیرد و همواره تهدید و ترس از اختگی وجود دارد که در آن سرسپردگی به نام پدر از میان می­رود و سوژه برای این تهدید ناگزیر "فتیشیسم" را در پیش خواهد گرفت.

سوژه با گریز از نام پدر و نیز ناتوان از چشم پوشی از میل مادر در واقعیت به دنبال جانشینی برای این فقدان ابژه میل مادر می­گردد فتیشیسم مکانیسم این جانشینی است و یک ابژه (فتیش) را جانشین نمادین برای فقدان ابژه میل مادر می­کند. فتیش آنچه را که غایب است حاضر می­کند و آنچه دارد دیده می­شود فقدان است.

کاب در پایان بچه­هایش را در آغوش می­گیرد و چرخیدن فرفره نماد شیء/فتیش برای مردی که به دنبال ثبت ایده پدرکشی و در نهایت میل به مادر، و نشانه­ای است که در بعد تخیلی و فانتزی ناشی از افکار اسطوره­ای بسر می­بریم و اصل سوبژکتیویته را رد می­کند.

نام پدر، نیروی حیاتی روانی فرد را در کل زندگی برپا داشته و منشاء اصل روانی و هویتی او خواهد شد. گرفتاری ادیپالی و اسارت روان در آزادی از پدر هر چند فرو رفتن در یک دنیای تخیلی و فانتاستیک است اما یک شروع دیگر برای رشد تمدن و بعد نمادین و دنیای معنوی را نوید می­دهد. نفی پدر و رهایی از زیر دینِ نام پدر نمادین، خدای مطلق و ایمان را پدید می­آورد. پذیرش نام پدر، قبول فناپذیری آدمی است و نسبت مستقیم با مرگ دارد. آنچه ماهیت اصلی ایمان و احساس دینی را برای بشر شکل می­­دهد همین بازگشت احساس گناه و میل به کشتن پدر است.

احساس گناه ناشی از کشتن پدر است چون "پسر همان چیزی را می­خواهد که پدر می­خواهد"، پدر کشته می­شود چون " پدر نمی­خواهد پسر مثل او باشد". بدین سان مقام امپراطوری پدر به عنوان خدا و مقامی الاهی پابرجا می­ماند.

در پایان کاب به سایتو می­گوید؛ برگشتم تا یک چیزی یاد تو بیاندازم، "که یک کم ایمان داشته باشی".....
با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است
11-12-2014 04:47 PM
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ


*******
کارگردان
Administrators
وضعيت : آفلاین
Trade Count: (0)
ارسال ها:275
تاریخ ثبت نام:Oct 2013
اعتبار: 0
سپاس ها 25
سپاس شده 11 بار در 9 ارسال

مدال فعال

ارسال: #2
RE: نقد فیلم انسپشن یا Inception,تلقین,کارگردان کریستوفرنولان
اولین چیزی که در این فیلم توجه مرا جلب کرد همان قضیه ی تکراری «اصالت شک» بود. چندین فیلم با این موضوع ساخته شده و این تعّدد احتمال این مطلب را به ذهن متبادر می سازد که شاید این مسئله اتفاقی نباشد. یعنی شاید هالیوود بنا دارد «شک گرایی» را ترویج دهد و در ناخودآگاه اذهان مردم این تفکر را که «هیچ واقعیتی وجود ندارد» اشاعه بخشد. موضوع جذابی که فیلمهای بسیار زیبایی را به خود اختصاص داده و تماشگرها را مجذوب خود ساخته است. فیلم زیبای «تلقین (اثر کریستوفر نولان)» و فیلم هنرمندانه ی «بازی (اثر دیوید فینچر)» که هر دو از آثار جذاب و ارزشمند سینما هستند، محور خود را این موضوع قرار داده اند و شاید مخاطبان بسیاری سوژه ی این فیلم ها را یک کشف جدید و خلاقیتی از جانب فیلمنامه نویسان هالیوود دانسته باشند در حالی که به فرموده ی شهید مطهری، این تفکر بسیار قدیمی است و حتی ریشه در یونان باستان دارد. (مجموعه آثار،ج4ص418) اما آنچه در اینباره شایان تأمل است، خطرناک بودن ترویج این تفکر در میان توده ی مردم است. کسی که به این طرز فکر دچار شود دیگر با هیچ استدلالی قابل هدایت نخواهد بود و او نه تنها معتقد به وجود خداوند که حتی معتقد به وجود خودش نیز نیست. هر استدلالی که برای او آورده شود خواهد گفت این ها همه خیال است و اصولاً «دلیل و استدلال» و قانون علیت همچون همه ی چیزهای دیگر، حرفهای بی معنایی است پس هیچ چیز توسط این استدلالات قابل اثبات نمی باشد. به بیان روشن تر، اصلاً این تفکر، تفکر نیست، یعنی این طرز فکر اصلاً فعالیتی عقل حساب نمی شود بلکه یک وهم محض است و صاحب این عقیده همچون کسی است که بیهوش شده یا دچار مستی و گیجی است و در این حال هیچ چیز برای او مفهومی نخواهد داشت تا نوبت به این برسد که با استفاده از مفاهیم عقلی بخواهد مطلبی را قبول یا رد کند.
 اکنون آیا از این تفکر، فکری خطرناک تر را می توان تصور کرد؟ و آیا این منصفانه است که به اسم هنر، در مسیری حرکت کنیم که همه ی هویت انسان ها را از آنها بگیریم حتی باورشان به وجود خود را؟
خوب است به صورت مصداقی هم ترویج نظریه ی «شک گرایی» توسط این فیلم را بررسی کنیم. در این فیلم مکرراً این مطلب بیان می شد که می شود انسان در رؤیا باشد ولی اصلاً نفهمد که رؤیاست و کاملاً آن را واقعیت بپندارد. بگونه ای که لازم است یک «نشانه ی خاص» با خود داشته باشیم که بواسطه ی آن بتوانیم بفهمیم خوابیم یا بیدار وگرنه ممکن است عمری زندگی کنیم و اصلاً نفهمیم که همه ی اینها خواب بوده است! چرا که واقعیت تفاوت چندانی با رؤیا ندارد. خب حاصل این طرز فکر چیست؟ حاصل این می شود که «پس شاید الآن همه ی ما خوابیم و هر آنچه را می بینیم خیالی بیش نیست!» این درست همان چیزی است که مکتب «شک گرایی» نیز ترویج می کند.

حتی در جایی از فیلم یک نفر می گوید که برای برخی ها، رؤیا، جهان واقعی است و در واقع عالم خواب، واقعی تر از بیداری است. خلاصه اینکه در سرتاسر فیلم «تلقین» این مطلب به مخاطب «تلقین» می شود که «ای بسا شما هم که تصور می کنید بیدارید و در عالم واقع، خواب باشید و وجود خودتان و همه ی موجودات اطرافتان خیال باشد».
این مهمترین چیزی بود که از این فیلم به نظر می رسید اما مطلب دیگری نیز پیرامون این فیلم که حقیقتاً از لحاظ هنری اثری زیباست به ذهن می رسد که آن «تغییر جهان به جای خودسازی» است و انشاءالله در مطلب بعدی به آن خواهم پرداخت.
----
فیلم  ماتریکس دیگر در زمینه ی تبلیغ نظریه ی «شاید همه ی چیزهایی که می بینی واقعیت نداشته باشه» سنگ تمام گذاشته است. واقعا این همه فیلم ساختن (آن هم فیلمهای به این خوبی و پرهزینه ای) برای چنین سوژه ای اتفاقی است؟
مطلب دیگری در مورد صحنه ی آخر فیلم . در این صحنه فرفره ای که به قول دی کاپریو اگر از چرخیدن نایستد نشانه ی خیالی بودن جهان است و اگر بایستند نشانه ی واقعی بودن آن، از حرکت نمی ایستند و فقط کمی می لرزد و فیلم ناگهان تمام می شود و این یعنی "شاید جهان واقعی ما هم غیرواقعی باشد!
با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است
11-12-2014 04:50 PM
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ


*******
کارگردان
Administrators
وضعيت : آفلاین
Trade Count: (0)
ارسال ها:275
تاریخ ثبت نام:Oct 2013
اعتبار: 0
سپاس ها 25
سپاس شده 11 بار در 9 ارسال

مدال فعال

ارسال: #3
Smile نقدی بر فیلم «آغاز» Inception :قضاوت درمورد ذات و درون آدمها
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

نقدی بر فیلم «آغاز» Inception :قضاوت درمورد ذات و درون آدمها
 
قصه «آغاز» به‌اندازه كافی هیجان انگیز و شگفت آور است و همه بینندگان خود را به یك‌اندازه شگفت‌زده‌ می‌كند، اما در مقام تماشاگر باید به نولان و قوه تفكر او اعتماد كنیم و بگذاریم او ما را به همان جایی ببرد كه قصد دارد.‌گفته می‌شود كریستوفر نولان حدود 10 سال زمان صرف كرد تا فیلمنامه آغاز را نوشته و تكمیل كند.
[تصویر: najiforum_2-Inception.jpg]
طبیعی است وی كه در آن زمان مشغول كار روی پروژه‌های دیگر بوده است باید تمركز ویژه‌ای روی این فیلمنامه كرده باشد.‌ از‌این نظر می‌توان او را با كاراكتر اصلی قصه فیلمش مقایسه كرد كه درگیر چالش‌های متعددی است و باید به صورت همزمان، چندین كار مختلف را انجام دهد.‌تنها راه ورود به قصه فیلم نولان این است به آنچه كه او می‌خواهد و می‌گوید دل بدهیم و هیچ سوال اضافی را مطرح نكنیم. در قصه فیلم، دی كاپریو در نقش یك مامور ویژه و زبده ظاهر می‌شود كه همراه گروه خود باید به ذهن آدم‌ها رسوخ و رویاها و‌ایده‌های آنها را بدزدند، اما خط اصلی قصه فیلم زمانی شكل می‌گیرد كه او از سوی یك میلیاردر بانفوذ و پرقدرت اجیر می‌شود تا كاری برعكس را انجام دهد. وی باید با رسوخ در ذهن یكی از رقبای این میلیاردر،‌ایده‌ای را در ذهن او بكارد تا وی به دنبال برآورده كردن آن‌ایده و رویا برود.‌این قصه به‌اندازه كاراكتر خود نولان و دنیای عجیب و غریب شهر گوتام در مجموعه فیلم «بتمن» او، عجیب و غریب و باورنكردنی است، اما همان طور كه تماشاچی قصه وارونه «یادآوری» را می‌پذیرد و عدم غروب آفتاب را در «بی خوابی» قبول می‌كند، می‌تواند با قصه «آغاز» هم كنار آمده و همراهی كند.
نولان توانایی و جسارت آن را دارد كه هر غیرممكنی را تبدیل به یك ممكن قابل باور كند.‌با آن كه فیلم یك كار علمی تخیلی و سرشار از صحنه‌های پرخرج جلوه‌های ویژه است، اما تمام‌این مسائل به یاری نولان می اید تا یك قصه انسانی را در ارتباط با احساسات و عواطف انسانی تعریف كند و ذات آدمی را در معرض بحث و قضاوت قرار دهد. اگرچه لایه رویی فیلم حكایت از یك كار فانتزی می‌كند، ولی لایه زیرین آن مطرح كننده یك سری بحث‌های روحی روانی و روانكاوانه درباره مردمی است كه درگیر مبارزه با آن غول صنعتی هستند كه خودشان آفریده‌اند. در زمانه‌ای كه بسیاری از فیلم‌ها نسخه‌های دوباره سازی فیلم‌های قدیمی یا دنباله با پیش درآمد كارهای موفق و پرفروش هستند، «آغاز» قصه‌ای اصیل دارد. منتقدان سینمایی با عنایت به‌این نكته می‌گویند نولان كار سختی را به انجام رسانده است. به اعتقاد آنها،‌این فیلمساز ژانر سینمای اكشن و علمی ـ تخیلی را چند قدم به جلوتر برده است. او در‌این فیلم تلاش نكرده دست به خلق مجدد چیزی بزند كه تا قبل از‌این وجود داشته است. او چیزی را خلق كرده كه می‌تواند دستمایه كار فیلمسازان دیگر در كارهای بعدی شان شود. درحقیقت، نولان با‌این فیلم وارد هزارتوی خودخواسته و خودساخته‌ای شده است كه شاید كس دیگری به جز خود او نتواند به سلامت از آن بیرون بیاید.‌نولان كار فیلمبرداری «آغاز» را در سكوت كامل شروع كرد و در دوران تولید فیلم، هیچ خبر و عكسی پیرامون آن در رسانه‌های گروهی منتشر نشد. او حتی قصه فیلم را نیز فاش نكرد و همین مساله، رمز و راز مربوط به فیلم را افزایش داد. در آن زمان رسانه‌ها به نقل قول از فیلمساز نوشتند قصه فیلم كه حال و هوایی معاصر، دلهره‌آور و علمی ـ تخیلی دارد، مكاشفه‌ای در ذهن آدم‌هاست. بعد از «پیروی» (1998) اولین فیلم سینمایی نولان، «آغاز» دومین فیلم اوست كه قصه و فیلمنامه‌ای اوریژینال دارد. در فاصله ساخت‌این 2فیلم، وی روی فیلم‌هایی كار كرد كه براساس قصه‌های كمیك استریپی یا قصه‌های كوتاه بودند. نولان در طول بحث‌هایی كه با دی كاپریو بر سر كاراكتر او در فیلم داشت، تصمیم گرفت بعضی از قسمت‌های فیلمنامه و نقش او را عوض كند. به گفته نولان، صحبت‌های دی كاپرپو كه می‌خواست شناخت بهتری از نقش خود پیدا كند. كمك كرد تا وی تغییرات خوب و مثبتی در فیلمنامه‌اش انجام دهد. او «آغاز» را در شرایطی در كمپانی برادران وارنر جلوی دوربین برد كه مسئولان‌این كمپانی بیشتر مایل بودند وی قسمت سوم مجموعه فیلم بتمنی خود را برای آنها بسازد، اما نولان اعلام كرد آمادگی لازم برای ساخت‌این فیلم را ندارد و به جای آن ترجیح می‌دهد روی پروژه «آغاز» كار كند.‌موفقیت كلان مالی و انتقادی «شوالیه تاریكی» كه فقط در آمریكای شمالی حدود 570 میلیون دلار فروش كرد و با تحسین فراوان منتقدان سینمایی روبه رو شددیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

مسئولان كمپانی برادران وارنر را مجاب كرد كه هزینه‌ای 200میلیون دلاری صرف تولید «آغاز» كنند. به دنبال نمایش عمومی فیلم، بسیاری از تحلیلگران سینمایی گفتند‌این فیلم شایستگی لازم برای نامزد شدن در رشته‌های اصلی مراسم اسكار را دارد. «شوالیه تاریكی» با وجود تحسین عموم منتقدان سینمایی، در فهرست 5 فیلم اصلی نامزد شده برای دریافت اسكار بهترین فیلم سال شد. همین نكته، صدای اعتراض منتقدان را بلند كرد. «آغاز» با افتتاحیه‌ای 60 میلیون دلاری و با فروش بالای 250 میلیون دلاری موفق ترین فیلم لئوناردو دی كاپریو در جدول گیشه نمایش است. تا قبل از‌این «جزیره شاتر» لقب بهترین افتتاحیه را برای یكی از كارهای این بازیگر داشت. او در فیلم‌هایی از فیلمسازانی غیرمتعارف بازی كرد، كه معروف ترین آنها مارتین اسكورسیزی است كه نقش اصلی 4 فیلم خود را به او سپرد. همین حضور متفاوت بود كه كریستوفر نولان (خالق 2 فیلم آخر مجموعه فیلم «بتمن») را به فكر آن‌انداخت كه نقش اصلی درام علمی ـ تخیلی و پر رمز و راز خود، «آغاز»، را به‌این هنرپیشه بدهد. جای تعجب نیست كه گفته شود او هم اكنون گزینه احتمالی و اصلی 22 پروژه سینمایی است.
‌آغاز در یک جمله، مجموعه‌ای از تفکراتی است که به صورت یک گردش حماسی درون یک ذهن نیمه هوشیار روایت می‌شود.‌این جمله‌ای است که «استلا پاپ مایلکل»، منتقد‌هالیوودی در نقدی که اخیرا در مورد فیلم موفق آغاز نوشته، عنوان کرده است.‌دی کاپریو راوی جریانی است که در آن به عنوان یک جاسوسی که به خواب رفته، آموزش دیده تا رازهایی را از عالم رویا و خواب کشف کند اما روح‌های اهریمنی به او‌این اجازه را نمی‌دهند که در هنگام القای حقایق رویا،‌این رازها را بیان کند."آغاز" یک داستان پیچیده است که در طی سال‌ها در ذهن «کریستوفر نولان» روایت و ساخته شده است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


 
با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است
11-12-2014 04:56 PM
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ


*******
کارگردان
Administrators
وضعيت : آفلاین
Trade Count: (0)
ارسال ها:275
تاریخ ثبت نام:Oct 2013
اعتبار: 0
سپاس ها 25
سپاس شده 11 بار در 9 ارسال

مدال فعال

ارسال: #4
Shocked نوشته ای درباره «تلقین» Inception
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

آیا «تلقین» در ناخودآگاهمان باقی خواهد ماند؟

بسیاری از سکانس‌های یک فیلم و یا حتی کوچکترین حرکتهای یک کاراکتر، در «ضمیر ناخودآگاه» مخاطبان حرفه‌ای و علاقه‌مند باقی مانده است. بسیار دیده‌ایم که کوچکترین حرکت یک فرد معمولی هنگامی که حرکتی نزدیک به یک کاراکتر سینمایی، به مانند رمبو یا حتی دون کورلئونه را انجام می‌دهد بدلیل آنکه ذهن‌مان این حرکت را در ناخودآگاهش تثبیت کرده، سریعا نام فیلم، کاراکتر، بازیگر آن و یا موسیقی فیلم را نیز بیاد می اوریم و با خود آن را مرور می‌کنیم. این مرور اثبات می‌کند که سینما در ناخودآگاه باقی می‌ماند و ممکن است برای هر شخص بر روی کره زمین این اتفاق بیفتد! از سوی دیگر مرور یک فیلم یا حرکت یک کاراکتر در ذهن مخاطبان، مربوط به "کالت" بودن آن نیز می‌باشد. حاج کاظم و سلحشور به عنوان دو شخصیت ماندگار در «آژانس شیشه‌ای» ساخته ابراهیم حاتمی کیا، نمونه‌ای‌ترین کاراکترهایی هستند که دیالوگ‌هایشان زبانزد خاص و عام شده و ذهن مخاطب با بکار بردن آن دیالوگ‌ها، به فیلم و سکانس‌های گوناگون آن ارجاع داده می‌شود.
«تلقین» جدیدترین فیلم کریستوفر نولان، فیلمی روانشناسانه درباره ضمیر ناخودآگاه است و پیرنگ داستانی آن مستقیما این قابلیت ذهنی انسان را به چالش می‌کشد. بحث مطرح شده در «تلقین» مساله تجاوز و تغییر ضمیر ناخودآگاه افراد است که شاید بحث تازه‌ای در علم روانشناسی نباشد. اما در دنیای سینما که بر این قابلیت ذهن بشر تاثیرگذاری بالایی دارد، درباره این مساله فیلم ساختن دنیای جدیدی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. اما سوال اینجاست که این دنیای جدید به تصویر کشیده شده آیا در ناخودآگاه مخاطبانش باقی می‌ماند؟
«تلقین» نولان شباهت‌های زیادی به آثار سینمایی اواخر دهه نود و پس از سال ۲۰۰۰ دارد به طوری که می‌توان گفت «باشگاه مشت زنی» و سه گانه «ماتریکس» زمینه‌هایی برای بوجود آمدن آن هستند. «باشگاه مشت زنی» قابلیت بی حد و مرز و قدرتمند ذهن را در پیرنگ داستانی اش مطرح می‌کند و «ماتریکس» سفر به دنیای دیگر یعنی دنیایی حقیقی را به تماشاگرانش عرضه می‌دارد و با این موضوعات جدید، تصاویر این فیلمها را در ضمیر ناخودآگاه دوستداران سینما ثبت کرده، به طوری که تصویر انفجار یک به یک ساختمان‌ها یا حتی تصویر یک صابون می‌تواند ما را به یاد «باشگاه مشت زنی» بیندازد و تصویری به مانند حرکتی کند و آهسته، ذهن ما را به حرکات "نئو" در «ماتریکس» ارجاع می‌دهد. «تلقین» نولان هر دو این ایده‌ها را به یدک می‌کشد، اما تفاوتی که بین دو اثر قبلی با «تلقین» وجود دارد مساله زمان است. هنوز زمان این اجازه را نداده است تا این فیلم را مانند دو فیلم دیگر تاثیرگذار، و مهمتر از آن، ماندگار بدانیم . عنصر "زمان" همانطور که در فیلم «تلقین» نیز به آن تکیه می‌شود، عنصری مهم در ضمیر ناخودآگاه است. پس باید منتظر ماند تا پاسخ اینکه «آیا ناخودآگاهمان با گذشت "زمان" ، «تلقین» را در خود جای می‌دهد یا نه؟!» مشخص گردد.
باید تاکید کرد که "زمان" تنها قاضی بر امر ماندگاری "تلقین" در ناخوداگاهمان است اما مساله ای دیگر نیز برای تحلیلگران وجود دارد و آن انگیزه شخصیت قهرمان در فیلم است. " ماتریکس" با شخصیت قهرمانش یعنی "نئو" ابر مردی را به تصویر می کشد که ، البته درست است در هر مکتبی به نوعی آن را تفسیر کرده اند اما، انگیزه اش برای ستیز با جهان پیرامون «نجات بشریت» است، انگیزه ای بزرگ و اسطوره ای ! اما انگیزه «کاب» در "تلقین" نخست انگیزه ای مادی برای تجاوز به ناخود آگاه شخصیت "فیشر" و بدست آوردن اموالش است و سپس بدست آوردن خانواده خودش ! شاید مقایسه انگیزه این دو قهرمان در دو فیلم نیز مشخص کننده این باشد که آیا "تلقین" در ارزش گذاری موضوعی که برای قهرمانش در نظر گرفته ماندگار خواهد شد یا ....؟! در نهایت باید افزود که فیلم "تلقین" که موضوعش ناخودگاه است را باید با ناخودآگاهمان قضاوت کنیم!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است
11-12-2014 05:00 PM
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ


*******
کارگردان
Administrators
وضعيت : آفلاین
Trade Count: (0)
ارسال ها:275
تاریخ ثبت نام:Oct 2013
اعتبار: 0
سپاس ها 25
سپاس شده 11 بار در 9 ارسال

مدال فعال

ارسال: #5
Shocked سؤالی که هنگام تماشای تلقین به ذهن تماشاگر می‌رسد!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

یک دستاورد سینمایی در مرز سادگی و پیچیدگی:
یازده سؤالی که هنگام تماشای تلقین به ذهن تماشاگر می‌رسد!

تماشای تلقین، آخرین اثر کریستوفر نولان، کارگردان جوان انگلیسی‌تبار، پرسش‌های متعددی را در ذهن تماشاگر ایجاد می‌کند. نه فقط درباره جزئیات داستان، که حتی سؤالات کلی‌تری از جمله نحوه برخورد با این فیلم و کلیات فرمی و مضمونی اثر. این یازده پرسش، چند تا از سؤالات کلی و مهمی است که پس از تماشای تلقین ممکن است در ذهن تماشاگر ایجاد شود:
1. آیا تلقین یک دستاورد در سینما به شمار می‌رود؟
سؤال حاشیه‌ای، اما کلیدی در این میان این است: از چه لحاظ؟ ایده کلی فیلم درباره واقعیت و رؤیا و جهانی که نمی‌دانیم واقعی است یا نه، نه تنها ایده نویی به شمار نمی‌رود، بلکه یکی از دستمالی‌شده‌ترین ایده‌های تاریخ سینما است که می‌توان رد آن را به راحتی تا سال گذشته در مارین باد (آلن رنه، 1960) ‌و حتی قبل از آن در برخی از آثار بزرگانی چون فردریش ویلهلم مورنائو و کارل تئودور درایر و همه کارگردانان سوررئال پی گرفت. اما نولان به نمایش این ایده‌های کلی قانع نمی‌شود. نکته کلیدی در دنیای تلقین این است که برخی از آدم‌ها می‌توانند کنترل خود را در خواب هم حفظ کنند و این‌گونه رؤیا و واقعیت دیگران را به بازی بگیرند. به همین دلیل تلقین وارد وادی هولناک‌تری می‌شود که تاکنون کمتر در یک فیلم سینمایی مشاهده کرده بودیم. حتی اگر بتوانیم رد ایده کنترل بر رؤیا را در آثار دیگری هم پیگیری کنیم، مطمئناً هیچ فیلمی چنین ایده اساسی و مهمی را با این طیف وسیع تماشاگر در میان نگذاشته است. تأثیر مطرح شدن این ایده در تلقین قطعاً با فیلم‌های دیگری که احتمالاً ایده‌های مشابهی را در خود مورد بحث قرار داده‌اند، قابل مقایسه نیست. ضمن این که فیلمی را به یاد نمی اورم که توانسته باشد مفهومی به نام زمان را این‌گونه در یک فیلم سینمایی مورد استفاده قرار دهد. بنابراین تلقین را می‌توان یک دستاورد و یک پیشنهاد جدید در سینما تلقی کرد. حتی اگر ایده‌های این فیلم (چه در کلیات و چه جزئیات) وامدار آثار سینمایی و غیرسینمایی دیگری باشند.
2. آیا نولان در این فیلم تماشاگرش را گول می‌زند؟
نه فقط درباره تلقین، بلکه درباره دیگر آثار متأخر نولان هم مخالفان این کارگردان این ایراد را بر او وارد کرده‌اند که او همچون یک شعبده‌باز، با تردستی‌های خاص خود تماشاگرش را فریب می‌دهد. نکته‌ای که در این‌جا باید یادآوری کنم، این است که نه فقط مخالفان نولان، که بسیاری از طرفداران نولان هم متوجه تردستی‌های او هستند. این به زعم من یک ویژگی (و نه ایراد) ‌آثار نولان است. او واقعاً در فیلم‌هایش به همان شیوه‌ای عمل می‌کند که مایکل کین در ابتدای فیلم پرستیژ می‌گوید. یک فرایند سه‌مرحله‌ای که در نهایت به پرستیژ ختم می‌شود. نمایش یک ایده ظاهراً معمولی به تماشاگر، سپس پنهان کردن ایده و بازی با آن و در نهایت نمایش دوباره ایده به تماشاگر. این اتفاق نشان می‌دهد نولان آن‌قدر به قواعد کلی و جزئی سبک‌های سینمایی مختلف آشناست که به سادگی می‌تواند با آن‌ها بازی کند و همان مفاهیم همیشگی را در قالبی کاملاً متفاوت به تماشاگر ارائه کند. و مگر نه این است که سینما از همان ابتدا به دنبال فریب تماشاگر بوده است؟ از همان زمان که در ورود قطار به ایستگاه، قطار برادران لومیر وارد ایستگاه شد و تماشاگران به گمان این که قطار به زودی از پرده بیرون آمده و آن‌ها را خواهد کشت، از جایشان بلند شده و فرار کردند، ماهیت اصلی سینما روشن شد: ‌فریب تماشاگر. این که دروغ‌هایی بزرگ را به جای راست به تماشاگر عرضه کنیم. کاری که هیچ پدیده دیگری به غیر از «هنر» نمی‌تواند آن را انجام دهد. همان‌گونه که یک موسیقی‌دان می‌تواند با معجزه‌اش، در بحرانی‌ترین لحظات زندگی یک انسان، آرامشی موقت را به او عرضه کند (یا برعکس). در این حال به گمانم ایستادگی در برابر تلاش هنرمند در فریب مخاطب فضیلت به شمار نمی‌رود! این فرآیندی است که تماشاگر هم در آن به اندازه خالق فیلم دخیل است.
3. آیا تلقین فیلم پیچیده‌ای است؟
بله. فهمیدن کامل داستان فیلم در مرتبه اول تماشا، کار دشواری است. در صورت توجه زیاد به داستان هم احتمالاً تماشاگر نمی‌تواند بسیاری از نکات جزئی‌تر حسی فیلم را دریابد. به همین دلیل است که بسیاری به درستی به این نکته اشاره کرده‌اند که تلقین را در مرتبه اول تماشا بیشتر می‌توان تحسین کرد تا از آن لذت برد. تازه در مرتبه دوم است که تماشاگر به راحتی می‌تواند تکلیف دقیق و شخصی خودش را با فیلم روشن کند. این یکی از مهم‌ترین عواملی است که ممکن است در ابتدا باعث ایجاد فاصله بین تماشاگر و فیلم شود. هر چند در بدترین حالت هم، در بار دوم تماشا تمام گره‌های اصلی فیلم قابل ردیابی و درک هستند و این احتمالاً بزرگ‌ترین هنر نولان است که توانسته داستانی تا این حد پیچیده را بدون سقوط به ورطه ابتذال، ‌ساده‌سازی کند.
4. آیا تلقین فیلم بیهوده پیچیده‌ای است؟
نه. پیچیدگی یا سادگی فیلم به تنهایی معیار مناسبی برای قضاوت درباره خوب یا بد بودن آن نیست. قرار نیست هر فیلمی که از یک حد مشخص پیچیده‌تر بود، فیلم خوبی نباشد (همان‌طور که قرار نیست هر فیلم پیچیده و گنگی خوب باشد). آن چه در این میان باید مورد توجه قرار گیرد، پتانسیل یک ایده برای ساده‌سازی است و این پتانسیل در تلقین فقط در یک حد مشخص وجود دارد. بدین معنی که ساده‌سازی بیش از حد ایده فیلم موجب ابتذال آن می‌شد. علت این که کریستوفر نولان در مصاحبه‌ای به این نکته اشاره کرد که هنگام ساخت تلقین امیدوار بود فیلمش ساده و همه‌فهم نباشد، این بود. نه آن گونه که عده‌ای استنباط کردند، تلاش برای پیچیده‌سازی بیهوده. کاشت یک ایده در ذهن فردی دیگر، دستکاری رؤیاهای او و تلاش ضمیر ناخودآگاه فرد برای مقابله با عوامل بیرونی، به خودی خود ایده پیچیده‌ای است و نولان به خوبی این مسأله را می‌دانسته است. به همین دلیل به خوبی توانسته روی یک طناب باریک با تعادلی مثال‌زدنی به کار خود ادامه دهد. به طوری که نه پیچیدگی ذاتی فیلمش از بین برود و نه تماشاگر عام از پیگیری ماجرا ناتوان باشد.
5. آیا تلقین فیلمی علیه استعمار و نظام سرمایه‌داری است؟
درباره بخش اول سؤال، پاسخ مثبت و درباره بخش دوم، پاسخ منفی است. ورود به ذهن دیگران و دستکاری ایده‌ها و رؤیاهای آنان، نوعی استعمار فرهنگی به شمار می‌رود. آن چه تلقین به ما نشان می‌دهد، این است که نه تنها کسانی که در این پروسه مورد سرقت قرار می‌گیرند،‌ بلکه حتی عامل اصلی این شبه‌استعمار (دام کاب) هم از مشکلات و کابوس‌های زیادی رنج می‌برد. در انتها هم برای رسیدن به هدفش، ناچار است محبوب خودش را قربانی کند. بنابراین به نظر می‌رسد عامل استعمار، حتی بیشتر از کسانی که مورد هجوم قرار می‌گیرند، در مسیر حرکتش دچار ضرر شده است.
از آن سو حرف‌های موریس فیشر در حال احتضار به پسرش و قضیه فرفره کاغذی و متقاعد شدن رابرت فیشر به نابودی امپراتوری پدرش، بک ایده دست چپی به نظر می‌رسد. حرف‌هایی نظیر این که دوست ندارم تو هم مثل من باشی و امثال آن که موریس فیشر به فرزندش می‌گوید، ظاهراً دارند یک ایده ضد سرمایه‌داری را به تماشاگر تلقین می‌کنند. اما توجه به یک نکته بی‌نهایت ساده و پیش‌پاافتاده باعث می‌شوند تا این تلقی نادرست از ذهن ما پاک شود: توجه به این که این حرف‌ها را موریس فیشر واقعی به رابرت نمی‌زند بلکه همه این‌ها تلقینی است که دام کاب و یارانش در ذهن رابرت ایجاد کرده‌اند. بنابراین حرف‌های دست‌چپی در این صحنه، نه تنها نقش مثبتی در فیلم ندارند، بلکه ناشی از توطئه‌ای هستند که قرار است یک جوان بینوا را به سمت نابودی داشته‌های خودش رهنمون سازند. بنابراین این ایده که تلقین فیلمی در تأیید ضمنی نظام سرمایه‌داری است، بیشتر مقرون به حقیقت به نظر می‌رسد تا برعکسش! به خصوص وقتی بدانیم سایتو (به عنوان کسی که ظاهراً در نهایت کار کاب را راه می اندازد) خودش یک سرمایه‌دار بزرگ است.
6. آیا تلقین به قواعد علمی خواب پایبند است؟
پاسخ به این سؤال فوق‌العاده ساده است:‌ واقعاً چه اهمیتی دارد؟! تلقین ظاهراً ‌بر پایه نظرات بزرگانی چون فروید بنا شده است. اما در بسیاری از لحظات مسیر متفاوتی را با گفته‌های فروید پیش می‌گیرد. سؤال این‌جاست که آیا ما قرار است به تلقین به عنوان یک فیلم سینمایی نگاه کنیم یا یک رساله علمی در باب خواب و ضمیر ناخودآگاه؟ این پرسش که چرا نولان در برخی از دقایق فیلمش از تئوری‌های یونگ و فروید منحرف می‌شود و در برخی دقایق دیگر به آن پایبند است، همان قدر بی‌معنی است که بپرسیم چرا تارانت
ینو پایه‌های فیلم حرامزاده‌های لعنتی را بر وقایع کلی تاریخی بنا می‌کند، اما در انتها بزرگ‌ترین حادثه جنگ جهانی دوم را تغییر می‌دهد؟!
7. آیا فیلم از فقدان بار احساسی رنج می‌برد؟
نه. بار احساسی آثار نولان در اکثر آثارش به اندازه است. این به نظرم ناشی از یک جور احساسات‌گرایی شرقی است که همیشه انتظار داریم فیلمی که در آن یک رابطه عاطفی وجود دارد، پایه اصلی فیلم را بر آن رابطه قرار دهد. ساختار تلقین به شدت مهندسی‌شده است (تلقین از لحاظ ساختار، بیشتر یادآور دو فیلم دیگر نولان، یادآوری و پرستیژ است). در این ساختار، بار احساسی ناشی از رابطه کاب و مال به اندازه کافی در بافت فیلم تنیده شده (به اندازه کافی یعنی این که وقتی کاب در برزخ هم می‌خواهد مال را بکشد، عذاب درونی او را به خوبی حس کنیم) و بنابراین نیازی به بار احساسی اضافی احساس نمی‌شود. در مورد روابط دیگری که به نظر می‌رسد از بار احساس کافی برخوردار نیست (مثل رابطه آرتور و آریادنی و حتی به میزانی بسیار خفیف‌تر، رابطه خود کاب و آریادنی)، نکته این‌جاست که نیازی به بار احساسی اضافه وجود ندارد. تمرکز بر وجوه احساسی چنین روابطی، نه تنها به حرکت روان‌تر فیلم در مسیر فعلی کمک نمی‌کرد، بلکه اصلاً مسیر فیلم را منحرف می‌کرد و بدون تردید این چیزی نبود که نولان به آن علاقه داشته باشد!
8. آیا تلقین از لحاظ شخصیت‌پردازی دچار مشکل است؟
تا حدی بله. این که تمرکز فیلم بر دام کاب باشد یک امر کاملاً طبیعی است. اما چنین حرفی به این معنا نیست که نولان به دیگر شخصیت‌ها بی‌توجه بوده است. تقریباً تمام شخصیت‌ها هویت و خصوصیات مهم خودشان را دارند. شاید درخشان‌ترینش شخصیت‌پردازی آرتور باشد که در ظاهر یک آدم بی‌هویت و یک کاراکتر بی‌کارکرد است. اما مقایسه خصوصیات و وضعیت زندگی او با کاب، می‌تواند ما را به نتایج فوق‌العاده جالبی برساند. یا به عنوان مثال کاراکتری مثل مایلز هم در همان حضور کوتاهش، حس و حال یک بزرگ، استاد و مرشد را به تماشاگر منتقل می‌کند. (که در این مورد بخش مهمی از این فرآیند انتقال به واسطه حضور درخشان مایکل کین صورت گرفته است). تنها نقطه ابهام درباره شخصیت آریادنی رخ می‌دهد. مشکل این شخصیت به نظرم این است که فیلم، انتظاراتی که در مورد او در تماشاگر ایجاد کرده را برآورده نمی‌کند. بیش از 5 دقیقه از فیلم به تأکید بر نبوغ آریادنی اختصاص یافته است ‌(معرفی او به کاب، طراحی یک ماز پیچیده و سپس حضورش در خواب کاب و اقداماتی که تحسین کاب را برمی انگیزد). اما در ادامه اثری از این نبوغ در آریادنی نمی‌بینیم. فرآیندی که او برای نفوذ به ذهن فیشر جوان در نظر گرفته، به سادگی با حضور نیروهای ضمیر ناخودآگاه رابرت فیشر ناکارآمد به نظر می‌رسد و پیشنهاد او مبنی بر رفتن به برزخ برای بازگرداندن فیشر، پیشنهادی است که بیشتر از هوش و نبوغ، نیاز به اعتماد به نفس و تمرکز دارد. پس سؤال این‌جاست که این همه تأکید بر نبوغ آریادنی کجا قرار است به درد ما بخورد؟ این جمله معروف به گمانم از هیچکاک است که اگر در نمایی از یک فیلم تفنگی را روی دیوار نشان دادیم، تا انتهای فیلم باید گلوله‌ای از تفنگ شلیک شود. تازه این حرف درباره عنصری بود که فقط در یک نما آن را می‌بینیم. آن وقت چگونه عنصری که در فیلمنامه این همه مورد تأکید قرار گرفته، کارکرد شایسته خود را پیدا نمی‌کند؟ اگر به عنوان مثال آریادنی بدون اطلاع از تعلیم‌دیدگی رابرت فیشر، خوابی انعطاف‌پذیر طراحی می‌کرد که در مقابل حملات ضمیر ناخودآگاه فیشر هم قابلیت مقاومت داشت، آن‌وقت دقایق معرفی آریادنی کارکرد خود را پیدا می‌کردند. اما در وضعیت فعلی این ابهام کماکان باقی است.
9. آیا فرفره کاب در انتهای فیلم از چرخش بازمی ایستد؟
باز هم پاسخ این است که چه اهمیتی دارد؟! حالت‌های مختلفی را می‌توان در نظر گرفت و به نتایج مختلفی رسید. اما به نظرم نکته مهم‌تر این‌جاست که کاب از آن کابوس‌های همیشگی خلاص شده و به فرزندانش رسیده است و البته یاد مال هیچ‌گاه از ذهن او خارج نمی‌شود. حالا چه فرقی می‌کند که کاب در خواب باشد، یا در بیداری یا حتی در برزخ مانده باشد. او به هدفش رسیده است. به خصوص در این‌جا باید به یک نکته مهم توجه کرد. آرتور در بخشی از فیلم به آریادنی می‌گوید که توتم هر شخصی مختص خود اوست و اگر شخصی توتم فرد دیگری را لمس کند، آن توتم کارکرد خود را از دست می‌دهد. در ادامه می‌فهمیم که فرفره کاب زمانی متعلق به مال بوده و حالا در اختیار کاب قرار گرفته است. پس در واقع ما با توتمی سر و کار داریم که دو نفر نه تنها به آن دست زده‌اند، بلکه از آن استفاده هم کرده‌اند. بنابراین چه تضمینی است که این توتم کارکرد خود را حفظ کرده باشد؟ ‌همه این‌ها ما را به این نتیجه می‌رسانند که توتم در واقع در فیلمنامه صرفاً نقش یک مک‌گافین را دارد.
10. آیا تلقین بیشتر قابل تحسین است تا قابل دوست داشتن؟
این ایراد را برای اولین بار یکی از منتقدان مطرح خارجی (به گمانم دیوید تامسن)‌ درباره تلقین مطرح کرد. در ایران هم عده زیادی به این نکته اشاره کرده‌اند که تلقین از نظر فنی فیلم درجه یکی است که به سادگی می‌توان آن را ستایش کرد، اما به این سادگی‌ها نمی‌توان دوستش داشت. راستش در مرتبه اول تماشای فیلم، حالت مشابهی برای من هم به وجود آمده بود. متوجه بودم که تلقین یک دستاورد در سینما است. اما مطمئن نبودم که دوستش دارم! این در نگاه اول به نظر یک ضعف نه چندان قابل اغماض به نظر می‌رسد. اما در واقع این تاوانی است که هر فیلمی که انتظارات و کلیشه‌های مورد انتظار تماشاگر را به بازی می‌گیرد، باید بپردازد.
11. آیا نولان فردیت خود را با حضور در دل هالیوود از دست داده استدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
این احتمالاً مهم‌ترین سؤالی است که درباره نولان می‌توان مطرح کرد. نولان کارش را به عنوان یک کارگردان مستقل شروع کرد. فیلم ۶ هزار دلاری تعقیب، اولین فیلم بلند نولان، با داستان گیرا، حس و حالی که یادآور فیلم‌های نوآر بود و ساختار روایی متفاوتش، یک فیلم جذاب و موفق به شمار می‌رفت. پس از آن بود که نولان کار با هالیوود را شروع کرد و هر چه جلوتر آمد، فیلم‌هایش هم پرهزینه‌تر و پرفروش‌تر شدند. به طوری که دو فیلم بتمن او و همین تلقین، در طبقه‌بندی فیلم‌های هالیوودی، در دسته بلاک‌باسترها قرار می‌گیرند. با این وجود نولان هنوز ایده‌های خود را به فیلم تبدیل می‌کند. توجه او به کمیک‌بوک‌ها و پدیده‌های عامه‌پسندی چون بتمن و سوپرمن، نه از روی باج دادن به کمپانی‌های بزرگ، که به دلیل علاقه شخصی نولان است. ایده تلقین هم به گفته خود نولان سال‌ها در ذهن او بوده تا توانسته فرصت و توان ساخت آن را به دست بیاورد. این یک شیوه مدرن و درست از رابطه فرد و سیستم است. رابطه‌ای که سودش به هر دو طرف می‌رسد. بازی نولان – هالیوود یک بازی دو سر برد است و این بزرگ‌ترین راز کامیابی نولان است که اشتراکات خودش و سیستم هالیوود را دریافته است. البته طبیعی است که حضور کمپانی‌های بزرگ و منابع مالی دیگران در پشت آثار نولان، اثرش را در این فیلم‌ها باقی می‌گذارد. در تلقین این تأثیر را به صورت بالا رفتن میزان بار اکشن فیلم در برخی از دقایق آن مشاهده می‌کنیم. اکشنی که متأسفانه تعادل جادویی ریتم فیلم را در دقایق اندکی به هم می‌زند. اما این تأثیر در حدی نیست که قرار باشد نولان را به کلی نفی و او را فردی مسخ‌ شده در هالیوود تلقی کنیم. این مرز ظریفی است که عدم رعایتش کارگردان را به سرنوشت برایان سینگر دچار می‌سازد و رعایتش باعث پیشرفت کارگردانی مثل کریستوفر نولان می‌شود.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

انجمن فیلمسازی و کارگردانی

 
با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است
11-12-2014 05:10 PM
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ


*******
کارگردان
Administrators
وضعيت : آفلاین
Trade Count: (0)
ارسال ها:275
تاریخ ثبت نام:Oct 2013
اعتبار: 0
سپاس ها 25
سپاس شده 11 بار در 9 ارسال

مدال فعال

ارسال: #6
Shocked جایی که همه خواب ها در آن جمع می شوند
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

Inception سرآغاز: پیرامون نسبت خواب و بیداری با حقیقت

 
[تصویر: najiforum_7-Inception.jpg]
جای تردید نیست که در زمانه ما، قصد مولف، درجه کمتری از اعتبار را در مقایسه با سه یا چهار دهه گذشته دارد. دوران سینمای مولف، دورانی بود که در آن به اعتبار بازشناسی جایگاه کارگردان در فیلم، بنا بر این قرار گرفت تا فیلمساز نیز به مثابه نویسنده، شخصیتی فکری پیدا کند و از حالت یک تکنسین صرف امور فنی سینما خارج شود. بنابراین کارگردانان گوناگونی که در آثارشان زنجیره‌ای از نوعی نگاه به دنیا یافت می‌شد شناسایی و مطرح شدند. این قصه به دورانی برمی‌گردد که تصور می‌شد پیام انتقالی در آثار سینمایی، بیش از آن‌که ناخودآگاه یا وابسته به واکنش مخاطب باشد، نیت‌مند است.

امّا اینک مخاطب نیز هم‌پای تولیدکننده اثر، یک پای تولید معانی و مضامین فیلم را تشکیل می‌دهد. پایی که بدون آن، درک و دریافت از فیلم، عملی نیست. مثالی هستی‌شناسانه نیز می‌توان از این شیوه برخورد با اثر ارائه داد که شاید موجب تقریب به ذهن است: در اواخر قرن نوزدهم، فیلسوف آلمانی، فردریش نیچه (که کمی‌ بیش از یک فیلسوف بود، چنان‌که داستایوفسکی نویسنده شهیر روس نیز کمی بیش از یک نویسنده) مرگ خدا را اعلام کرد. انسان، دست کم از دوران پیامبران سامی تا کنون، تصوری از جهان به مثابه پیامی از سوی یک مبدأ داشت. جهانی که از مبدأی آمده و به مثابه کتاب خداوند است؛ کتاب خلقت. آدمیان در عصر ماقبل از نیچه، عموما، در پی درک و دریافت معانی مستتر در آفرینش و خلقت الهی بودند. شیوه‌ای که جریان یک طرفه پیام از سوی آفرینشگر به مخاطب را یادآوری می‌کرد. امّا بعد از مواجهه یأس‌آور جهانیان با پوچ‌انگاری، با نیستی و نیهیلیزم اندوهبار قرن بیستم، پس از جنگ‌های ویرانگر جهانگیر و کشتار دسته‌جمعی اقوام و ملل، احتمالا همگی به یاد پیشگویی فیلسوف دیوانه افتادند. آیا اصولا مبدأی برای پیام وجود دارد؟ آیا جهان، اگر به صورت یک پیام، به صورت متنی باز برای خوانش در نظر گرفته شود، آیا از سوی مولفی صادر شده است؟ پیشتر در سنّت فلسفی کانت، بحث اسکولاستیکی و قرون وسطایی جستجوی خداوند در میان ادلّه و براهین کنار گذاشته شده بود؛ مقوله خداوند و مجرّدات عالم علوی، مقوله‌ای خارج از حسّ ادراک و دریافت منطقی و عقلانی آدمی بود. بنابراین بازخوانی مجموعه این دستاوردهای بشری، به طور غیرمستقیم و ناخودآگاه، عصر جدیدی را در خوانش پیام موجب شد. این بار، خوانش هستی نه به مثابه پیامی از سوی یک مبدأ که نیت‌مندی در آن موثر افتاده و باید رمزگانِ مورد نظر مولف در آن گشوده شود، بل به مثابه متنی گشوده و بدون منشأ مشخص صورت پذیرفت. این خوانش، این بار، خوانشی مخاطب‌محور بود. آن‌جایی که خوانشگر در برابر مولف اهمیت می‌یابد و در خوانش متن هستی نیت مولف کنار گذاشته می‌شود، دقیقا جایی است که جستجو در اغراض خدای نادیده و یافتن رمزگان‌های او نیز بی‌معنا جلوه می‌کند.
این نگاه در خوانش جدید از هر متنی و از جمله آثار هنری قابل ردیابی است. فراتر از آن، شاید این نگاه یگانه سخنِ عمل‌پذیر در عصر حاضر است؛ عصری که حقیقت از جایی جز نهاد آدمی مکشوف نمی‌شود و عالم، یکسره در پرده‌ای از ابهامِ آمیخته به نومیدی فرو رفته است. ما نه تنها از قصد مولف بی‌خبریم، بلکه حتی از وجود چنین مولفی نیز نامطمئنیم.
شیوه برخورد ما در برابر فیلمی چون سرآغاز Inception نیز در این نوشتار، بر همین سیاق خواهد بود. البته سرآغاز مؤلفی مشخص دارد؛ کریستوفر نولان، فیلمسازی با کارنامه‌ فیلمسازی مشخص این بار فیلم جدیدی را ساخته است. امّا چنانکه در مثال فوق روشن کردیم، شاید زمان برای شناسایی مولف دیریست که گذشته. ولی اینک در غیاب اندیشه مولف، آیا می‌توان در متن سرآغاز، به جستجوی معانی پرداخت؟
این که خوانش باید از چه طریقی صورت پذیرد تا شیوه صحیحی در برخورد با متن داشته باشیم موضوعی مفصل و قابل بحث است. امّا در اینجا مستقیما بهسرآغاز می‌پردازیم:
عنوان انگلیسی اثر، جز سرآغاز، معنی دیگری نیز دارد: «پی افکندن از نو». این معنی اخیر البته معنای مناسب‌تری برای چنان فیلمی است امّا کلمه مناسبی برای القای چنین معنایی در زبان فارسی یا نیست یا از حیطه دانش نگارنده خارج است. این عنوان می‌تواند نقطه بسط خوانش ما از اثر قرار گیرد: «پی افکنی رویاهای انسان از بنیاد و با اساسی نو».
خواب و رویا، چنانکه همگان بر آن متفقند، امری غیرارادی است. امّا در سرآغاز، عده‌ای به بنیان‌افکندنِ آن از سرآغاز همت می‌گمارند. اغراض این افراد، به نظر می‌رسد مادی باشد. شخصیت اصلی اما قصد دارد به نزد خانواده‌اش برگردد. امّا هنگامی که ورود ما به عالم رویا آغاز می‌شود، ما درگیر مسئله‌ای می‌شویم: حدّ بیداری و خواب (و از این‌جا، حدّ واقعیت و رویا) کجاست؟
شخصیت اصلی سرآغاز، برای تمییز میان خواب و بیداری، توتمی دارد که می‌تواند با کمک آن، میان رویا و واقعیت تمییز قائل شود. چنان‌که می‌بینیم جهان تصویرشده در اثر، جهانی است که طیّ آن فرد نمی‌تواند میانِ رویا و واقعیت به راحتی تفاوتی قائل شود. به یاد بیاورید سخن چوانگ‌تزو را که می‌گفت: «در خواب دیدم پروانه‌ای بودم. چون بیدار شدم، با خود اندیشیدم آیا من انسانی بودم که خواب دیدم پروانه‌ای هستم یا پروانه‌ای هستم که اینک خواب می‌بینم انسانم؟»
کدام یک واقعیت است؟ البته در عالم ملموس و محسوس ما، هرآنچه در خواب می‌گذرد، نشانی از رویا و ناواقعیت با خود دارد. لکن شاید پرسش مهم‌تر در نسبت این دو با حقیقت مطرح شود. آیا رویاهای ما بازتابِ واقعی‌تری از حقیقت هستند و یا بیداری‌هایمان؟
اجازه بدهید به بحث تاریخی گذشته برگردیم؛ بعد از رنسانس، آدمی دوباره به سوی خردورزی رجوع کرد. اوج این بازگشت، در دوره روشنگری و در اواخر قرن هجدهم و سراسر قرن نوزدهم، در دلِ خود، ناگهان واکنشی علیهِ خردورزی را نیز به همراه داشت. چه بسا پدیدآمدن نطفه فلسفه اگزیستانس در آثار فئودور داستایوفسکی، سورن کی‌یرکه‌گور و فردریش نیچه در همین عصر، از نخستین واکنش‌ها به استبدادِ خرد باشد. انسان عصر روشنگری با کنارنهادنِ ماوراءالطبیعه و تشبّث به عقلانیت، برای مدّتی – هر چند کوتاه – تصور کرد به ساحل امنی رسیده است. امّا نیچه تاریخ فلسفه را از سقراط به این سو دقیقا به چیزی متهم کرد که در نظرِ انسان آن روزگار، همان ساحلِ امن بشریت به شمار می‌رفت؛ روح آپولونی، روح خردورزی انسان مابعد سقراط، و گریز از هیجان و شورِ آیینی عصر دیونیزوس، متهمان ردیف اول رنج بشر به شمار رفتند.
پیشگویی نیچه از دو قرن آینده بشر که از دید او اوج نیهیلیزم بود –و خوشا بشری که از  تهوّع عبور می‌کرد چرا که در دهان زرتشت هیچ تهوعی نیست– از یک حیث متکی به همین اندیشه بود که آدمی تنها دستاویز باقی‌مانده از خویش و برای خویش را، یعنی خرد خویش را، از دست خواهد داد. کمی بعد، زیگموند فروید نیز با اعلام اینکه بشر بیش از آنکه عقلانی باشد بر اساس ناخودآگاه تصمیم می‌گیرد مهم‌ترین گام را در راندن عقلانیت از مرکز محاسبات آدمی برداشت.
در آستانه جنگ دوم جهانی، از حیث نظری به نظر می‌رسید بیش از آنکه خرد آدمی در زندگانی اش تأثیر نهاده باشد، این رویاهای او و سیل خفته ناخودآگاهش بوده که تاریخش را بنانهاده است.  آنچه در عمل رخ نمود این بود: غرّش جنگ، دیوانه‌واریِ افسارگسیخته و جنون شهوتناک آدمیان برای جنایت، ناگهان ساحل امن بشر را به سراب تبدیل کرد؛ عقلانیت دستاویز امنی نبود.
چنان که می‌بینیم، حقیقت -در صورتی که چنین چیزی وجود داشته باشد– از دید نجات‌یافتگان جنگ دوم، بیش از آنکه با عقلانیت و عالم بیداری، با رویاها و ناخودآگاهِ آدمی در ارتباط بود. اگر حقیقت را به مثابه صورت راستینِ روح انسانی و نسبتِ صدقی که با جهان برقرار می‌کند در نظر بگیریم آنگاه این تعبیر، سخت تکان‌دهنده و درست به نظر خواهد رسید. در این صورت ما نیز به مشکلِ شخصیت اصلی سرآغاز یعنی کُب (لئوناردو دی‌کاپریو) گرفتار خواهیم آمد: اگر جهانی که در آن هستیم، واقعی نباشد؟
در این‌جا شناسایی واقعیت جهان، نه از روی اهمیت واقعیت بل به جهت شناسایی جایگاهی است که آدمی در آن ایستاده. هندوها در عصر کهن، باور داشتند که جهان یک سره «مایا» یا وهم و فریب است. این وهم و فریب، در زبان سانسکریت، معنای دیگری هم داشت: شور و عشق و جذبه. این عشق، البته به تعبیری عشق جسمانی و زمینی بود. امّا آیا تلازم عشق زمینی و وهم و فریب در نگاه هندوان کهن، معنای خاصی را القا نمی‌کرد؟
در سرآغاز، شخصیت اصلی، مدام از خلال رویاهای خویش تصویر همسرش را می‌بیند که در خواب ظاهر شده و علیه او عمل می‌کند. همسری که در جهان بیداری او را دوست می‌داشت و اینک البته به جهان مردگان رفته است. از سویی، او در عالمِ خواب، یک قدم به حقیقت، به آن‌چه خودِ اوست، به شکلِ صادقانه روحِ خویش، نزدیک‌تر شده؛ اگر جایی در عالم باشد که همه خواب‌ها در آن جمع شوند، آن‌گاه هر آدمی، کابوس‌های خویش را خواهد یافت و صورتِ راستینِ خود را در میانِ انبوه اشکال و رنگ‌های «مایا»گون و فریب‌آمیز بازخواهد یافت.
در نگاه هندوان باستان، بیداریِ ما در جهان، مثالی از غفلت و ناآگاهی ما از حقیقت بود. بیداری، نقطه اتّکای ما به عقلانیت، و به تعبیری «حضور» ما در جهانِ مایا و وهم بود. جهانی که خردورزان غربی از دکارت به این سو سعی کردند وجودش را اثبات کنند و به آن لباس حقیقت بپوشانند. نیچه این سنت را زیر پا گذاشت و پیامبر عصری نو شد؛ عصری که در آن یک گام از جهان فریب فاصله گرفته‌ایم. در نگره هندوان باستان، ورود آدمی به عالمِ خواب، مرحله دیگری از قربِ انسان به حقیقت است. در بیداری جهان از صورت و ماده شکل یافته است. در عالمِ خواب، ماده منتزع می‌شود و چون صورت بدون ماده چیزی نیست جز وهم و خیال، خواب و رویا محقق می‌شود. امّا این نگاهی است که عقلانیت معمول بشر به آن باور دارد. هندوان باستان جهان را به نحو دیگری دیده‌اند. به میزانی که آدمی از عوارض دنیا چه صورت و چه ماده منتزع شده و به حالت مجرّد و مستقل در می اید، هر چه ادراک آدمی از میان مایا عبور کرده و به تجرّد می‌رسد، نسبت او با حقیقت، پیوسته‌تر و استوارتر می اید. از این‌جا، باید نسبت خواب را در جهان‌بینیِ هندو با حقیقت، قوی‌تر از بیداری دانست. چنان که در همین نگاه هندوان، آدمی چون در خوابی عمیق و بدون رویا در می اید، یعنی وقتی حتی آن صورت باقی‌مانده از ماده نیز محو می‌شود، ناگهان و اندک‌اندک، حقیقت بر او آشکار می‌شود. او در نیستی، در فنا، در روشن‌ترین  ارتباطِ آدمی با حقیقت، قرار گرفته است.
از این رو خوانش ما از سرآغاز می‌توان متضمّن این دیدگاهِ عرفان‌گرایانه باشد. از این دیدگاه، نسبت شخصیت اصلی سرآغاز با حقیقت، در عالمِ خواب، دیدگاهی صحیح‌تر است. هر چه در خواب‌های متوالی و هر چه در رویا اندر رویا پیش می‌رود،  این نسبت صورتی موحش‌تر و مخوف‌تر می‌‌یابد. حقیقت عریان، عنصری ترساننده است. در عمیق‌ترین رویای او، در آخرین خواب، ساختمان‌هایی یکسره در کنار ساحلی غرنده سر برآورنده‌اند که به دلیل نامعلومی در حال ویرانی هستند. شاید این تنها رویایی در سرآغاز است که نولان توانسته حسّ مخوف رویا را در آن به درستی بازسازی کند. در این تصویر، می‌توان تعابیر مختلفی از معانی ساختمان‌ها و دریا و ویرانی‌شان و لابیرانت پیچ‌درپیچ خیابان‌هایی که هیچ انتهایی جز به دریا ندارند ارائه داد. امّا مهم‌تر از همه، و به وجه اختصار این نوشتار، شاید بازگشتِ شخصیت اصلی را به واقعیت بتوان مهم‌ترین مواجهه ما خوانشگران با حقیقت یافت. او از توتمِ خود استفاده می‌کند تا دریابد آیا در خواب است یا بیدار شده. امّا پیش از افتادنِ توتم یا نیفتادنش، با دیدنِ کودکانش بی‌تاب شده وبه طرف آنان می‌رود. دوربین نیز توتم را رها کرده و به سوی صحنه عاطفی وصال شخصیت اصلی با خانواده‌اش می‌رود. آیا این مهم نیست که ما حقیقت در خواب محقّق شود یا در بیداری؟ اگر آرزوهای آدمی، اگر به رویاهای سرخورده و فروکوفته روح انسانی برابر باشند با حقیقتی که از دیرباز آدمی تحت عناوین مختلف در جستجوی آن است، دیگر دانستنِ این‌که در خواب هستیم یا بیداری، رویا می‌بینیم یا واقعیت، چه اهمیتی دارد؟ شاید تنها امر مهم، رویاهای آدمی است که جایی، چه در خواب و چه در بیداری محقق شود. نسبتِ آدمی با حقیقت را هم شاید باید اینجا جست.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


انجمن فیلم سازی



 
با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است
11-12-2014 05:15 PM
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ


*******
کارگردان
Administrators
وضعيت : آفلاین
Trade Count: (0)
ارسال ها:275
تاریخ ثبت نام:Oct 2013
اعتبار: 0
سپاس ها 25
سپاس شده 11 بار در 9 ارسال

مدال فعال

ارسال: #7
Shocked نقد فیلم سرآغاز نولان منتقد راجرایبرت
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
 
گفته می شود کریستوفر نولان ۱۰ سال را صرف نوشتن فیلمنامه «سرآغاز» کرده است. برای این کار باید تمرکز شگفت آوری را صرف کرده باشد. قهرمان فیلم، یک معمار جوان را با ساختن یک هزارتو به چالش می کشد و نولان ما را با هزارتوی خیره کننده خودش محک می زند. ما باید به او اطمینان کنیم و به خودبقبولانیم که او می تواند ما را در این مسیر هدایت کند. به این دلیل که در بیشتر اوقات گیج و گمراه می شویم. نولان باید داستان را بارها و بارها بازنویسی کرده باشد.
داستان می تواند در چند جمله کوتاه تعریف شود و یا حتی می تواند اصلاً گفته نشود. این فیلم در برابر آنهایی که داستان فیلم را قبل از تماشا برای دیگران تعریف و آن را خراب می کنند مصونیت دارد. اگر پایان داستان را بدانید، هیچ چیز از آن دستگیرتان نمی شود مگر اینکه بدانید با طی چه روندی به آنجا رسیده است و اگر روند داستان را هم برایتان بگویند چیزی به جز سرگیجه برایتان به همراه ندارد.
کل این فیلم در مورد سیر یک فرآیند است؛ در مورد جنگیدن برای پیدا کردن راهتان در میان لایه های پنهان واقعیت و رویا، واقعیت در رویا و رویا بدون واقعیت است. این نمایش یک شعبده نفس گیر است و احتمالاً نولان فیلم «یادگاری» (memento) خود را به عنوان یک دست گرمی در نظر داشته است. ظاهراً نوشتن فیلمنامه «سرآغاز» را در زمان فیلمبرداری آن یکی شروع کرده است. یادگاری داستان مردی فاقد حافظه کوتاه مدت بود و داستان از آخر به اول روایت می شد.
مثل قهرمان آن فیلم، تماشاگر «سرآغاز» در دنیای زمان و تجربه سرگردان می شود. حتی هرگز نمی توان کاملاً مطمئن شد که رابطه بین زمان رویا و زمان واقعیت چیست. قهرمان توضیح می دهد که شما هیچ وقت نمی توانید سرآغاز یک رویا را به یاد بیاورید و آن رویایی که به نظر می رسد ساعتها به طول انجامیده، تنها لحظات کوتاهی زمان برده است. بله، اما شما نمی دانید که چه موقع در حال رویا دیدن هستید. و چه می شود اگر شما داخل رویای یک فرد دیگر شوید؟ رویای شما با رویای او چه طور می تواند همزمان شود؟ شما واقعاً چه چیزی را می دانید؟
کوب (لئوناردو دی کاپریو) یک مهاجم شرکتی با بالاترین قابلیت است. او به ذهن افراد دیگر نفوذ می کند تا ایده هایشان را بدزدد. حالا او توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس کار خود را انجام دهد: معرفی یک ایده به ذهن یک رقیب و باید آن را چنان خوب انجام دهد که فرد رقیب فکر کند این ایده متعلق به خودش است. این کار قبلاً هرگز انجام نشده است. ذهن ما نسبت به عقاید بیرونی آن چنان هشیار است که سیستم ایمنی بدن به عوامل بیماری زا است. این مرد متومل با نام سایتو (کن واتاناب) چنان پیشنهادی به کوب می دهد که او نمی تواند آن را رد کند. پیشنهادی که باعث تبعید کوب از خانه و خانواده می شود.
کوب یک تیم را جمع می کند و در اینجا فیلم بر روشهای بسیار مستحکم (نسبت به تمام فیلمهای با موضوع سرقت)، تکیه می کند. ما با افرادی که او نیاز دارد با آنها کار کند، آشنا می شویم: آرتور (جوزف گوردون لویت) همکار قدیمی او، ایمس (تام هاردی) یک استاد تقلب، توسف (دیلیپ راو) یک شیمیدان، یک نو آموز با نام آریادن (الن پیج) و یک معمار جوان فوق العاده که در خلق فضاها یک اعجوبه به حساب می آید. همچنین کوب از پدر خوانده خود، مایلز (مایکل کین) هم که از کارهای او و چگونگی انجام آنها خبر دارد، مشورت می گیرد. این روزها مایکل کین فقط باید روی صحنه ظاهر شود تا ما از همان ابتدا بدانیم او قرار است عاقلتر از دیگر کاراکترها باشد. این خودش یک استعداد است.
اما صبر کنید. چرا کوب به یک معمار نیاز دارد تا در ذهن افراد فضاسازی کند؟ او این را به معمار توضیح می دهد. رویاها دارای یک معماری تغییر کننده هستند، که همه ما این را می دانیم؛ جایی که به نظر می رسد ما در آن قرار داریم، راهی برای تغییر مکان دارد. مأموریت کوب «سرآغاز» (یا تولد یا سرچشمه) یک ایده جدید است که باید در ذهن یک میلیاردر جوان دیگر به نام رابرت فیشر (سیلیان مورفی) قرار داده شود. سایتو می خواهد که کوب ایده هایی را راه اندازی کند و آنها را در ذهن فیشر قرار دهد که باعث تسلیم شدن شرکت رقیب شود. کوب به آریادن نیاز دارد تا یک فضای هزارتوی فریبنده را در رویاهای فیشر خلق کند تا (به نظر من) افکار جدید بدون اینکه فیشر حس کند، داخل شوند. نولان به خوبی از این ابزار برای شکنجه ما هم استفاده می کند. کوب، آریادن را در عملیات نفوذ به دنیای رویا راهنمایی می کند، این همان هنر کنترل رویاها و هدایت کردن آنهاست. نولان به خوبی از این ابزار برای هدایت ما هم استفاده می کند و همچنین به عنوان موقعیتی در فیلم برای استفاده از جلوه های ویژه حیرت انگیز که در هر تریلر دیگری بی معنا به نظر می رسند اما حالا کاملاً مناسب هستند. تأثیر گذارترین صحنه در پاریس اتفاق می افتد، جایی که شهر شروع به غلتیدن روی خودش به سمت عقب می کند.
اگر هر کدام از تبلیغات فیلم را دیده باشید، می دانید که در ساختارشان به طریقی نیروی جاذبه نادیده گرفته شده است. ساختمانها در نوسان هستند، خیابانها مار پیچ هستند و شخصیتها در هوا شناورند. همه اینها در روایت داستان توضیح داده شده است. فیلم یک مارپیچ پیچیده، بدون یک خط مستقیم است و قطعاً الهام بخش تحلیلهای واقعاً بی پایان در فضای وب خواهد بود.
نولان با یک پیچش احساسی به ما کمک می کند: دلیل اینکه کوب برای خطر کردن در مورد «سرآغاز» انگیزه پیدا می کند، اندوه و احساس گناهی است که در مورد همسرش «مال» (ماریون کوتیلارد) و دو فرزندشان دارد. بیشتر از این نمی خواهم بگویم. شاید بهتر باشد بگویم نمی توانم بگویم. کوتیلارد به زیبایی نقش همسر را به صورتی ایده آل به تصویر کشیده است. او شخصیت مال را به عنوان یک آهن ربای احساسی به کار می گیرد و عشق بین این دو، نوعی احساسات همیشگی را در دنیای کوب به وجود می آورد، دنیایی که اگر این احساسات در آن وجود نداشت به طور همیشگی درحال نوسان بوددیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

«سرآغاز» در نظر بیننده طوری عمل می کند که دنیا برای لئوناردو شخصیت اصلی فیلم «یادگاری» عمل می کرد. ما همیشه در زمان «حال» به سر می بریم. در طول رسیدن به «اینجا» یادداشتهایی برداشته ایم، با این حال کاملاً مطمئن نیستیم که «اینجا» کجاست. هنوز موضوعاتی مثل زندگی، مرگ، دل و البته آن شرکتهای چند ملیتی درگیر داستان هستند.
این روزها به نظر می رسد که فیلمها اغلب از سطل بازیافت بیرون می آیند: دنباله سازیها، بازسازیها، اقتباسیها. «سرآغاز» کار متفاوتی را انجام داده است. کاملاً اورژینال است، تکه ای از یک لباس جدید است و با این حال بر اساس اصول فیلم اکشن ساخته شده است. به نظرم در «یادگاری» یک حفره وجود دارد: چه طور یک مرد فاقد حافظه کوتاه مدت به یاد دارد که فاقد حافظه کوتاه مدت است؟ شاید در «سرآغاز» هم حفره ای وجود داشته باشد، اما من نمی توانم آن را پیدا کنم. کریستوفر نولان، بتمن را بازسازی کرد. این بار او هیچ چیزی را بازسازی نکرده است. بعد از همه اینها تعدادی از فیلمسازان تلاش خواهند کرد «سرآغاز» را بازیافت کنند اما آنها موفق نخواهند بود زیرا که به نظر من وقتی نولان هزارتو را در «سرآغاز» به جا گذاشت، نقشه عبور از آن را هم از بین برد.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

انجمن فیلم سازی و کارگردانی

 


 
با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است


فایل(های) ضمیمه شده بند انگشتی(ها)
       
11-12-2014 05:20 PM
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ


*******
کارگردان
Administrators
وضعيت : آفلاین
Trade Count: (0)
ارسال ها:275
تاریخ ثبت نام:Oct 2013
اعتبار: 0
سپاس ها 25
سپاس شده 11 بار در 9 ارسال

مدال فعال

ارسال: #8
Shocked نقد فیلم سرآغاز از منظر قرآن کریم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

کلیات فیلم:
این فیلم داستان 6 شخص را روایت می کند که تصمیم دارند با سه مرحله ورود به خواب شخصی ثروتمند او را وادار کنند تا ثروت پدر خویش را بر باد دهد تا به این نحو بر امپراتوری او خاتمه دهند.
اکنون به آیات قرآن که با روال داستان این فیلم مطابقت دارد می پردازیم:
1.و لتجدنهم احرص الناس علی حیوه و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنه و ما هو بمزحزحه من العذاب ان یعمر و الله بصیر بما یعملون (سوره بقره آیه 96)
و بر همه پیداست که یهود به حیات مادی حریص تر از همه خلقند حتی از مشرکان، از این رو (هر یهودی) آرزوی هزار سال عمر می کند و (اگر به آرزویش برسد) عمر هزار سال هم او از عذاب خدا نرهاند و خدا به کردار آنان آگاه است.
از آنجایی که یهودیان افکاری ماتریالیستی داشته و تمام خلقت را همین بعد مادی می دانند به همین دلیل حقایقی مانند زندگی پس از مرگ، روح، معاد و... را نفی می کنند و معتقدند که این دنیای مادی با مرگ به پایان می رسد و هرکس باید از ثانیه های عمر خود لذت ببرد و به این جهت هموراه به دنبال راهی است برای افزایش عمر خویش.در این فیلم این مژده به مخاطب داده می شود که هر کس با توسل به اجنه و شیاطین می تواند هزاران سال عمر خویش را افزایش دهد و جاودانه باشد.تصویر سمت راست مرد جوانی است و تصویر سمت چپ همان مرد است اما به سنین بسیار زیاد کهولت رسیده است زیرا هر کس که در مرحله سوم بمیرد دیگر نمی تواند بیدار شود و هزاران سال در همان خواب و رویا زندگی خویش را سپری خواهد کرد.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

یا به مانند آن کسی که (برخی از مفسرین گفته اند مراد عزیر است) به دهکده ای گذر کرد که خراب و ویران شده بود گفت به حیرتم که خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد؟ پس خداوند او را صد سال میراند سپس زنده اش بر انگیخت و به او فرمود که چند مدت درنگ نمودی؟ جواب داد یک روز یا پاره ای از یک روز، خداوند فرمود نه چنین نیست بلکه صد سال (که به خواب مرگ افتادی) نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر ننموده و الاغ خود را بنگر تا احوال بر تو معلوم شود و...
در این فیلم به افراد آموزش داده می شود که بعد از انجام عملیات خواب اگر می خواهند تست کنند که آیا در هنوز خواب و رویا هستند یا در دنیای واقعی حضور دارند می توانند به وسیله یک شیء که " توتم " نام دارد این تست را انجام دهند.این قسمت فیلم نیز مانند آیه بالاست که خداوند خطاب به عزیر می فرماید که به طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر نکرده است.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

پس ما (در آن غار از خواب) بر گوش (و هوش) آنان تا چند سالی پرده ی بیهوشی زدیم.
مغز متفکر این فیلم که کاب نام دارد برای آنکه بتواند خوابی عمیق را به وجود آورد تا نقشه خود را عملی سازد مجبور است که خوابیدن را تا سه مرحله پیش ببرد و برای اینکار سراغ فردی با تجربه به نام " یوسف" می رود تا از او کمک بگیرد که این فرد ماده ی بیهوشی را پیشنهاد می کند که عمق خواب را افزایش دهد و سه مرحله خوابیدن اجرا شود چون اگر بدون ماده بیهوشی به خواب دوم و سپس سوم بروند این مراحل پایدار نبوده و فردی که خواب است بیدار می شود و نقشه به هم می خورد.منظور از این ماده بیهوشی مواد توهم زا است که انسان را به خلسه می برد مانند مواد توهم زا امروزی از جمله شیشه، کریستال و ... در آیه فوق نیز مشاهده می شود که انسان می تواند حتی چندین سال به خواب فرو رود مانند اصحاب کهف که 309 سال در خواب بودند.بدیهی است که خواب اصحاب کهف فقط دارای بعد روحی است برعکس این فیلم که خواب و توهم و رویای ایشان جنبه ی مادی دارد که به لطف مواد توهم زا و اجنه صورت می گیرد.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

باز آنان را از خواب بر انگیختیم (و زمان خوابشان بر خود آنان نا معلوم بود) تا میان خودشان صحبت و بحث از مقدار زمان خواب پیش آمد.یکی پرسید چند مدت در غار درنگ کردید؟ . . .
این آیه نیز به همین مورد بالا اشاره دارد که به خواست خداوند افراد می توانند سال های طولانی در خواب باشند.اما باید توجه داشت که زمان در خواب کند تر از حالت بیداری سپری می شود و این نکته در فیلم نیز اشاره می شود.به این نحو که یکی از کاراکتر ها که به خواب رفته گمان می کند که بیش از یک ساعت در خواب بوده در حالی که فقط 5 دقیقه خوابیده بوده است.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

(یوشع) گفت در نظر داری آنجا که بر سر سنگی منزل گرفتیم من آنجا ماهی را فراموش کردم و شیطان از یادم برد . . .
در بخش دیگری از این فیلم شاهد این ادعا هستیم که " کاب " می گوید من استخراج کننده ی ذهن هستم.یعنی می توانم فکری را از ذهنی بردارم.این آیه مبارک قرآن نیز به همین موضوع اشاره دارد که شیطان می تواند فکری را از ذهنی بردارد و همچنین فکری را در ذهنی بگذارد که در آیه بعد به این موضوع نیز اشاره خواهیم کرد.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

(پناه می برم به خدا) از شر وسوسه شیطان که وسوسه بد افکند در دل مردمان چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان.
طبق فرموده ی خداوند در این آیه شیطان می تواند فکری و وسوسه ای را در ذهن انسان بکارد.این عمل علاوه بر شیطان می تواند توسط اجنه و انسان نیز صورت گیرد.در این فیلم نیز بارها شاهد این موضوع هستیم که افراد می توانند به فردی که در خواب هست چیز هایی را القاء کنند و او را فریب داده و به عملی که مد نظر خودشان هست تحریک نمایند.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

و همانا مردانی که از نوع بشر به مردانی از گروه جن پناه می بردند و به غرور و جهل خود سخت می افزودند.
در قسمتی دیگر از این فیلم شخصی که نقشه طراحی شده توسط " کاب " بر علیه او است (شخصی به نام فیشر) فریب وسوسه های کاب را می خورد و برای نجات به او پناه می برد و از او کمک می خواهد.این قسمت از فیلم نیز دقیقا با آیه فوق مطابقت دارد که انسان برای رهایی از مشکلات به جای توکل بر خداوند متعال فریب وسوسه شیاطین را خورده و به آنان متوسل می شوند.



انجمن فیلم سازی و کارگردانی



با ذکر منبع; WwW.kargardani.Ir نسخه برداری مجاز است
11-12-2014 05:28 PM
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 


کسانی که از این موضوع بازدید کرده اند
3 کاربر زیر موضوع را خوانده است:
محسن قادری (11-12-2014, 05:28 PM)، عاطفه حیدری (11-13-2014, 03:27 AM)، تفتی (11-12-2014, 05:09 PM)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان


click درباره ماوب سایتهای زنجیره ای ناجی
   
 
سایت فیلم سازی و کارگردانی
این سایت اختصاصی مختص به فیلم سازی می باشد.
لطفا بعد از ثبت نام ,نام کاربری خود را به شماره 10009121139712 ارسال نمائید برای ارتباط و اطلاع رسانیهای انجمن و لطفا زمینه ی کاری خورد را نیز بگوید
شما در این سایت می توانید آثار خود را به نمایش بگذارید
وهرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع می باشد

مدیریت توسط محسن قادری

سالم ترین چت ایران ناجی © تالار گفتگوی ناجی
  • سالم ترین شبکه اجتماعی ایران
  • تالار علمی و عمومی ناجی
  • ناجي پروژه انواع تحقیق و مقاله
  • چت روم ناجی
  • آپ لود فایل ناجی آپلود سنتـــــــــــــــر
  • ناجی فیلم
  • آخرین اخبار سایت
  • یاس سیستم
  • تولبار ناجی
  • وبلاگدهی ناجی ،‌ ناجی وبلاگ